کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فشخ
لغتنامه دهخدا
فشخ . [ ف َ ] (ع مص ) طپانچه زدن بر سر کسی . (منتهی الارب ). لطمه زدن . (از اقرب الموارد). سیلی زدن . || ستم کردن بر کسی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دروغ گفتن در بازی . (منتهی الارب ). دروغ گفتن در بازی و ستم کردن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
طپانچه زدن
لغتنامه دهخدا
طپانچه زدن . [ طَ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن کسی را. چک زدن . طپنچه زدن . لطمه زدن . زخم با کف دست زدن . ضفد. خمش . طرف . ذح . سفع. سفق . لفخ . لظه . لطس . لخ . لمه .طر. لخم . لدم . لخب . لهط. موج . (منتهی الارب ): سفق ، مطس ؛ طپانچه بر رو...