کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فش
/faš/
معنی
مانند؛ شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اژدهافش، شیرفش: ◻︎ همی بود پیشش پرستارفش / پراندیشه و دست کرده به کش (فردوسی: ۵/۲۹۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
dash, fizz, zip
-
جستوجوی دقیق
-
فش
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) 1 - کاکل اسب . 2 - یال .
-
فش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) = وش : پسوندی که در آخر واژه می آید و معنای شباهت را می رساند.
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنگاور، بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان ، دارای 1100 تن سکنه . آب آن از سراب فش و چشمه ها و محصول عمده اش غلات حبوبات ، میوه ، چغندرقند و قلمستان است . بقعه ٔ تاریخی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َ ] (ص ) پریشان . || (اِ) کاکل اسب را نیز گویند. (برهان ). کاکل اسب . یال . (فرهنگ فارسی معین ) : پشوتن همی رفت پیش سپاه بریده فش و یال اسب سیاه . فردوسی .گرفتش فش و یال اسب سیاه ز خون لعل شد خاک آوردگاه . فردوسی .همی تیغ، سهراب را برکشیدفش ...
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َ] (پسوند) بصورت پسوند تشبیه در آخر کلمات می آید:- ارمنی فش ؛ کافر. بی دین . نامسلمان : به دست یکی بدکنش بنده ای پلید ارمنی فش پرستنده ای . فردوسی .- اژدهافش ؛ دلیر. قوی . زورمند. مانند اژدها : برآمد بر این روزگاری درازکه شد اژدهافش بتنگی ...
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َش ش ] (ع اِ) بار درخت ینبوت . (منتهی الارب ). و واحد آن فشة است . (از اقرب الموارد). || غیبة و سخن چینی . || مرد گول . || نوعی از درخت خاردار که خرنوب نامندش . || خروب . || فراهم آمدنگاه آب . || گلیم درشت باریک تار. || (مص ) بیرون کردن باد ...
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف ُ ] (اِ) یال و دم اسب را گویند. (برهان ). رجوع به فَش شود. || دنباله ٔ هر چیزی را نیز میگویند. (برهان ). رجوع به فَش شود.
-
فش
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) ‹وش› [قدیمی] faš مانند؛ شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اژدهافش، شیرفش: ◻︎ همی بود پیشش پرستارفش / پراندیشه و دست کرده به کش (فردوسی: ۵/۲۹۸).
-
فش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) feš = فشفش
-
فش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پش، بش، فژ› [قدیمی] fo(a)š ۱. کاکل.۲. یال اسب: ◻︎ گرفتش فش و یال اسپ سیاه / ز خون لعل شد خاک آوردگاه (فردوسی: ۵/۴۱۲ حاشیه).
-
فش
واژهنامه آزاد
نام روستایی در یکی از شهر های کنگاور که جزء استان کرمانشاه است.
-
فش
واژهنامه آزاد
یال اسب؛ اسم یکی از روستاهای کنگاور است.
-
واژههای مشابه
-
فِشْ
لهجه و گویش گنابادی
fesh در گویش گنابادی یعنی خِلْ ، آب بینی ، خالی کردن آب بینی با دمیدن نفس در بینی
-
فِش، فِش فِش
لهجه و گویش تهرانی
صدای شاش یا