کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فسیل شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فسیل شدن
دیکشنری فارسی به عربی
حجر
-
واژههای مشابه
-
فَسیل
لهجه و گویش بختیاری
fasil پَرچینِ بام.
-
guide fossil
فسیل راهنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فسیلی که در تعیین سن طبقهای که در آن یافت میشود، اهمیت دارد
-
index fossil 1
فسیل شاخص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فسیلی که سن چینههایی را که در آن یافت میشود، مشخص میکند
-
فسیل زنده
واژهنامه آزاد
فسیل جانداری که هنوز منقرض نشده است. (زیست شناسی,زمین شناسی)
-
جستوجو در متن
-
fossilize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فسیل کردن، فسیل شدن، سخت ومتحجرشدن، کهنه شدن
-
fossilizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fossilizing، فسیل شدن، سخت ومتحجرشدن، کهنه شدن
-
حجر
دیکشنری عربی به فارسی
فسيل شدن , در اثر مرور زمان بصورت سنگواره درامدن , سخت ومتحجرشدن , کهنه شدن
-
petrifaction, petrification
سنگیشدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فرایند فسیل شدن که در آن مادۀ آلی با آبهای حاوی مواد معدنی به سنگ تبدیل میشود
-
استیراض
لغتنامه دهخدا
استیراض . [ اِ] (ع مص ) بیخ آور شدن تنه ٔ خرما. بیخاور شدن داک (؟)[ در ؟ ] خاک . (تاج المصادر بیهقی ): فسیل مستأرض ؛ نهال خرما که مر او را بیخ در زمین رفته باشد و اگر بر تنه ٔ مادر خود روید آن را راکب گویند. ودیة مستأرضة؛ نهال خرما که نو بر زمین رس...
-
ترکیب
لغتنامه دهخدا
ترکیب . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی اندر چیزی اندر جای نشاندن . (تاج المصادر بیهقی ). چیزی در جایی نشاندن . (زوزنی ). چیزی اندر چیزی نشاندن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر هم نشاندن . (منتهی الارب ). قرار دادن بعض چیز را بر بعضی دیگر. (اقرب الموارد...
-
سرطان
لغتنامه دهخدا
سرطان . [ س َ رَ ] (ع اِ) جانوری است در جوها و تالابها برابر غوک متوسط مشابه بشکل عنکبوت ، آن را بهندی گنگی گویند. (غیاث ). جانوری است در جوها و تالابها برابر غوک متوسط مشابه بشکل عنکبوت ، آن را بهندی گِنگچه گویند و رفتار آن گاهی راست باشد بطرف سر و ...