کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فسیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فسیس
لغتنامه دهخدا
فسیس . [ ف َ ] (ع ص ) سست خرد. (منتهی الارب ). ضعیف العقل . (اقرب الموارد). || سست اندام . ج ، فُسُس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
فصیص
لغتنامه دهخدا
فصیص . [ ف َ ] (ع اِ) خسته ٔ خرمای صاف و پاکیزه گویی روغن مالیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) تر شدن زخم و روان گردیدن . (منتهی الارب ). و لغتی در فَزّ است . (از اقرب الموارد). || بیرون کشیدن و جدا کردن چیزی را از چیزی . || بانگ کردن ...
-
جستوجو در متن
-
فسس
لغتنامه دهخدا
فسس . [ ف ُ س ُ ](ع ص ، اِ) ج ِ فسیس . (منتهی الارب ). ج ِ فسیس ، به معنی سست خرد و سست اندام . (آنندراج ). رجوع به فسیس شود.