کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فزونی دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ترجیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarjih ۱. برتری دادن؛ مزیت دادن؛ فزونی دادن.۲. برتری.
-
افزایش دادن
لغتنامه دهخدا
افزایش دادن . [ اَ ی ِ دَ] (مص مرکب ) فزونی دادن . فزون ساختن . افزون کردن .
-
increase
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افزایش دادن، افزایش، رشد، توسعه، فزونی، ترقی، تکثیر، اضافه، زیاد شدن، افزودن، زیاد کردن، توسعه دادن، توانگر کردن، ترفیع دادن، تکثیر کردن
-
increases
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افزایش، رشد، توسعه، فزونی، ترقی، تکثیر، اضافه، زیاد شدن، افزودن، زیاد کردن، توسعه دادن، توانگر کردن، ترفیع دادن، تکثیر کردن
-
ترجیح دادن
لغتنامه دهخدا
ترجیح دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) رجحان و برتری و فزونی و فضیلت دادن کسی یا چیزی را بر دیگری . سبقت و تقدم بچیزی یا بکسی دادن : ترجیح میدهد بپدر اوستاد راهر کس شناخته ست بیاض و سواد را.صائب .
-
افزون نهادن
لغتنامه دهخدا
افزون نهادن . [ اَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیح . (المصادر زوزنی ). تفضیل . فزونی دادن . بسیار گردانیدن .
-
زيادة
دیکشنری عربی به فارسی
افزايش , اضافه , فزوني , زيادتي , زيادي , افراط , بي اعتدالي , گردش , پياده روي , مبلغ را بالا بردن , افزودن , زياد کردن , توسعه دادن , توانگرکردن , ترفيع دادن , رشد , ترقي , زيادشدن , الحاق , درج , کوشش ناگهاني وکوتاه , جنبش تند وناگهاني , خروج ناگه...
-
نهاية
دیکشنری عربی به فارسی
انتها , خاتمه , خاتمه دادن , خاتمه يافتن , بينهايت , خيلي زياد , حداکثر , درمنتهي اليه , دورترين نقطه , فزوني , مفرط , بپايان رسانيدن , تمام کردن , رنگ وروغن زدن , تمام شدن , پرداخت رنگ وروغن , دست کاري تکميلي , پايان , پرداخت کار
-
خورد دادن
لغتنامه دهخدا
خورد دادن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح خیاطی ، سرکج و زیادتی یک سوی جامه را کم کم با دوختن مساوی با طرف کم عرض تر کردن . کم کم و رفته رفته از میان بردن فزونی را در دوختن . طوری دوختن که زاید از میان برود. (یادداشت بخط مؤلف ). || خو...
-
فزون ساختن
لغتنامه دهخدا
فزون ساختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) زیاد کردن . افزایش دادن : نهادند خوان و خورش گونه گون همی ساختندش فزونی فزون .فردوسی .
-
مکایلة
لغتنامه دهخدا
مکایلة. [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص )با یکدیگر به پیمانه معامله کردن . (المصادر زوزنی ).با یکدیگر پیمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مر یکدیگر را پیمودن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن را مثل سخن دیگری گفتن یا کردن کاری مانند کار دیگری یا فزونی...
-
شکنجیدن
لغتنامه دهخدا
شکنجیدن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص ) در کیستار نهادن و در قید نهادن . || به تعذیب درآوردن . در رنج نهادن . (ناظم الاطباء) : رخسار ترا ناخن این چرخ شکنجیدتو چند لب و زلفک بت روی شکنجی . ناصرخسرو.- برشکنجیدن ؛ رنج دادن : ز آز و فزونی برنجی همی روان را چرا ب...
-
تن نهادن
لغتنامه دهخدا
تن نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تن دادن . (آنندراج ). دل نهادن . رضا دادن . تسلیم شدن . خود را آماده ساختن .- تن اندر کاری نهادن ؛ آماده ٔ کاری شدن با همه ٔ مخاطرات و زیانهایش . توطین : و همه ٔ عجم تن اندر کارزار کردند و دفع عرب نهادند. (...
-
اشفاف
لغتنامه دهخدا
اشفاف . [ اِ ] (ع مص ) بعض را بر بعض گزیدن . (منتهی الارب ). اشفاف بعض اولاد بر بعض ؛ برتری دادن وی را. (از اقرب الموارد). || اشفاف بر کسی ؛ فضل و برتری یافتن بر وی . (از اقرب الموارد). || فزونی نهادن و کم کردن و زیاده کردن . از لغات اضداد است . (منت...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) فضل و فزونی بعضی بر بعضی در قیمت و بها. فضل و فزونی رتبه . (منتهی الارب ). آنچه در عوض کمی وزن یا عیار سکه دهند. حوط. آنچه صراف برگیرد خود را چون نقودی را بنقود دیگر تبدیل کند. اختلاف ما بین بهای واقعی پول و قیمتی که در بازار خری...