کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فزودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فزودن
فرهنگ فارسی معین
(فُ دَ) (مص م .) افزودن .
-
فزودن
لغتنامه دهخدا
فزودن . [ ف ُدَ ] (مص ) افزودن . (فرهنگ فارسی معین ). زیاده کردن .(آنندراج ). مخفف افزودن . مقابل کاستن . زیادت و علاوه کردن . مزید کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : چه گویی که خورشید تابان که بودکز او در جهان روشنائی فزود. فردوسی .خردمند و درویش از آن ه...
-
فزودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] fa(o)zudan = افزودن
-
واژههای مشابه
-
انبساط فزودن
لغتنامه دهخدا
انبساط فزودن . [ اِم ْ ب ِ ف ُ دَ ](مص مرکب ) شادمانی بیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
فزایستن
لغتنامه دهخدا
فزایستن . [ ف َ ی ِ ت َ ] (مص ) فزودن . افزودن . (یادداشت بخط مؤلف ). افزاییدن . رجوع به فزایسته شود.
-
افزایستن
لغتنامه دهخدا
افزایستن . [ اَ ی ِ ت َ ] (مص ) فزایستن . فزودن . (از یادداشت دهخدا). رجوع به کلمات مذکور شود.
-
بیفزودن
لغتنامه دهخدا
بیفزودن . [ ی َ دَ ] (مص ) افزودن : چو آمد بکیخسرو نیکبخت فراوان بیفزود بالای تخت . فردوسی .رجوع به افزودن و فزودن شود.
-
طمی
لغتنامه دهخدا
طمی . [ طَم ْی ْ ] (ع مص ) طمو. بسیار شدن آب . فزودن آب . || گوالیدن و دراز گردیدن گیاه . || بلند گشتن قصد وهمت . || پر شدن دریا. برآمدن آب . (منتهی الارب ). || شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
شوخی نمودن
لغتنامه دهخدا
شوخی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب ) شوخی کردن . بیشرمی و بی ادبی کردن . ظاهرکردن و نمودار ساختن آثار و علائم شوخی : از آن شوخی و نادانی نمودن خجل گشتن پشیمانی فزودن . نظامی .رجوع به شوخی شود.
-
فزود
لغتنامه دهخدا
فزود. [ ف ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) اسم از فزودن . مقابل کاست . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگرچه فخر ایران اصفهان است فزود قدرش از فخر جهان است .فخرالدین اسعد.
-
کاست و فزود
لغتنامه دهخدا
کاست و فزود. [ت ُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) معرب آن کستبزود . (انجمن آرا) (آنندراج ، ذیل لغت کاست ). کاستن و فزودن . (انجمن آرا) (آنندراج ).- دیوان کاست وفزود ؛ دیوان کستبزود. دیوانی بود که در آن خراج هر یک از ارباب میاه و آنچه میکاسته یا می فزود...
-
ثریان
لغتنامه دهخدا
ثریان . [ ث َ رَ ] (ع اِ) التقاء ثَریان و ثَروَان ؛ نم به نم رسیدن ، یعنی بحدی باران آمدن که بزمین فرو شود تا با نم و تری زیر زمین تلاقی کند و نیز التقاء ثَرَیان و التقاء ثروان . فزودن شرف أب بر شرف ام ّ.
-
فزاییدن
لغتنامه دهخدا
فزاییدن . [ ف َ دَ ] (مص )افزودن . (فرهنگ فارسی معین ). افزاییدن : دریا دو چشم و بردل آتش همی فزایدمردم میان دریا و آتش چگونه پاید؟ رودکی .خوب دارید و فراوان بستاییدش هر زمان خدمت لختی بفزاییدش . منوچهری .گه مان بفزایید و گهی مان بستاییدبر خویشتن از ...