کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فزع یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فزع یافتن
لغتنامه دهخدا
فزع یافتن . [ ف َ زَ ت َ ] (مص مرکب ) دچار فزع شدن . رجوع به فزع یافته شود.
-
واژههای مشابه
-
فَزَعُ
فرهنگ واژگان قرآن
ترس
-
فُزِّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
ترس و فزع از بين برده شد (ماضي مجهول از تفزيع است ، و تفزيع به معناي از بين بردن ترس ، و وحشت از دلهاست )
-
فَزِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
وحشت كرد - ترسيد - دچار هراس شد
-
فزع اکبر
لغتنامه دهخدا
فزع اکبر. [ ف َ زَ ع ِ اَ ب َ ] (اِخ ) کنایت از قیامت . (آنندراج ). رستاخیز. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فزع شود.
-
فزع کردن
واژهنامه آزاد
ترسيدن
-
جزع و فزع کردن
لغتنامه دهخدا
جزع و فزع کردن . [ ج َ زَ ع ُ ف َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریاد و زاری کردن . بیتابی و فغان کردن . رجوع به جزع و فزع شود.
-
جزع و فزع
لغتنامه دهخدا
جزع و فزع . [ ج َ زَ ع ُ ف َ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) فریاد و زاری . و با مصدر کردن ترکیب میشود.
-
جَزَع و فَزَع
فرهنگ گنجواژه
التماس ، جزع و فزع کردن.
-
جستوجو در متن
-
هیعة
لغتنامه دهخدا
هیعة. [ هََ ع َ ] (ع اِ) آنچه ترساند کسی را از آواز و خروش و فاحشه و مانند آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) زشتی حرص و سستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) روان شدن و جریان یافتن چیزی که بر روی زمین ریخته شده است . (از اقرب...
-
عله
لغتنامه دهخدا
عله . [ ع َ ل َه ْ ] (ع مص ) در ملامت افتادن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || وقوع در حالت خمار و زحمت آن . (ناظم الاطباء). از خمار زحمت یافتن . (منتهی الارب ). در زحمت خمار افتادن . (از لسان العرب ...
-
امن
لغتنامه دهخدا
امن . [ اَ ] (ع مص ) ایمن شدن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان مهذب عادل بن علی ). بی هراس شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بی بیم شدن . (مؤید الفضلاء). || اعتماد کردن به . امین پنداشتن . (یادداشت مؤلف ). گویند ما امن ان یجد صحابة؛ ای ماوثق او ماکاد. (از ن...
-
دستبرد
لغتنامه دهخدا
دستبرد. [ دَ ب ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دست بردن . بازی و گرو بردن از حریف . (برهان ). بازی بردن . (آنندراج ). بردن بازی . (از انجمن آرا). گرو برای حریف . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). سبقت گیری : به هر دست خواهی برون آی با من ز تو دستبرد و ز...