کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فزا
معنی
(فَ) (ری . اِفا.) در ترکیب به معنی فزاینده آید: جان فزا، روح فزا.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فزا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ری . اِفا.) در ترکیب به معنی فزاینده آید: جان فزا، روح فزا.
-
فزا
لغتنامه دهخدا
فزا. [ ف َ ] (نف ) از فزودن و افزودن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). به معنی افزایش دهنده و افزاینده باشد. (برهان ). بیشتر در ترکیب بصورت پسوند بکار رود:- انده فزا ؛ آنچه اندوه و غم را بیفزاید.- جان فزا ؛ آنچه جان افزاید. روح افزا : دیدار دلفروزش در پایم ا...
-
واژههای مشابه
-
عشرت فزا
لغتنامه دهخدا
عشرت فزا. [ ع ِ رَف َ ] (نف مرکب ) عشرت فزای . عشرت فزاینده : همیشه تا صفت بزم و رزم باشد خوش بگوش مردم عشرت فزای و جنگ آغال . سوزنی .اگرچه با شما عشرت فزایم نمی سازد درین آب و هوایم . نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
غم فزا
لغتنامه دهخدا
غم فزا. [ غ َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه غم افزاید. افزاینده ٔ غم . غم افزا. غم فزای . رجوع به غم و غمفزای شود.
-
اندوه فزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹اندهفزا، اندوهافزا› [قدیمی] 'anduhfazā آنچه غمواندوه را زیاد کند؛ افزایندۀ اندوه؛ غمفزا.
-
جان فزا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (فَ) (ص فا.) 1 - افزایندة جان ، آن چه که موجب نشاط روان شود. 2 - آب حیات ، آب زندگانی .
-
غم فزا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (غَ. فَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که یا آن چه اندوه شخص را زیادتر کند.
-
روح فزا
لغتنامه دهخدا
روح فزا. [ ف َ ] (نف مرکب ) مخفف روح افزا یا روح فزای . روح افزا. رجوع به همین ترکیب شود : تو را همایون دارد پدر بفال که توستوده طلعتی و صورت تو روح فزای . فرخی .نکته ٔ روح فزا از دهن دوست بگونامه ٔ خوش خبر از عالم اسرار بیار. حافظ.بگو که جان عزیزم ز...
-
راحت فزا
لغتنامه دهخدا
راحت فزا. [ح َ ف َ ] (نف مرکب ) آسایش بخش . راحت افزا : پرس پرسان کاین مؤذن گو کجاست که صدای بانگ او راحت فزاست .مولوی .
-
شادی فزا
لغتنامه دهخدا
شادی فزا. [ ف َ ] (نف مرکب ) یا شادی فزای . مخفف شادی افزای : چو بشنید مهتر برآمد ز جای لبش گشت خندان و شادی فزای . فردوسی .باز گو آن قصه کان شادی فزاست روح ما را قوت و دل را جان فزاست . مولوی .رجوع به شادی افزا یا شادی افزای شود.
-
مسرت فزا
لغتنامه دهخدا
مسرت فزا. [ م َ س َرْ رَ ف َ ] (نف مرکب ) مسرت فزای . مسرت افزا. مسرت انگیز. و رجوع به مسرت افزا و مسرت شود.
-
ازدست فزا
لغتنامه دهخدا
ازدست فزا. [ اَ دَ ف َ ] (ص مرکب ) ازدست پزا. رجوع به ((ازدست پزا)) شود.
-
اندوه فزا
لغتنامه دهخدا
اندوه فزا. [ اَ ه ْ ف َ ] (نف مرکب ) انده فزای . زیادکننده ٔ اندوه . افزاینده ٔ غم . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
بهجت فزا
لغتنامه دهخدا
بهجت فزا. [ ب َ ج َ ف َ ] (نف مرکب ) بهجت افزا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بهجت افزا شود.