کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریومد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریومد
لغتنامه دهخدا
فریومد. [ ف َرْ م َ ] (اِخ ) جوین ولایتی است . پیش از این داخل تومان بیهق بوده و اکنون مفرد است . قصبه ٔ فریومد شهرستان آنجاست . (نزهةالقلوب چ لیدن ص 150). اکنون به فرومد معروف است . رجوع به فرومد شود.
-
جستوجو در متن
-
فریومدی
لغتنامه دهخدا
فریومدی . [ ف َرْ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به قصبه ٔ فریومد. رجوع به فریومد شود.
-
فرموهد
لغتنامه دهخدا
فرموهد. [ ف َ هََ ] (اِخ ) مصحف فریومد است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام قریه ای است از قرای طوس مشهور به فارمد. گویند زردشت دو درخت سرو به طالع سعد کاشته بود، یکی در کاشمر و دیگری در همین قریه . (برهان ). رجوع به فارمد، فرمد، فرموند و فریومد شود.
-
مد
لغتنامه دهخدا
مد. [ م َ ] (پسوند) مَذ. مزید مؤخر است در کلمات فریومد و سپندارمد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مَذ شود.
-
فرومد
لغتنامه دهخدا
فرومد. [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قرای طوس که به فارمد مشهور است . (برهان ). فرموهد. فرموند. فریومد. فارمد. فرمد. رجوع به این کلمات شود.
-
جوین
لغتنامه دهخدا
جوین . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) معرب گویان (Guyan)، ولایت و ناحیه ٔقدیم بین جاجرم و سبزوار جزء بخش جغتای از شهرستان سبزوار است . بنابه نقل یاقوت حموی سابقاً مشتمل بر 189 قریه بوده است . مرکزش سابقاً آزادوار و بعداً فریومد و امروزه نقاب است . (از دائرة المعا...
-
ابن یمین
لغتنامه دهخدا
ابن یمین . [ اِ ن ُ ی َ ] (اِخ ) فخرالدین محمودبن یمین الدین محمد طغرائی . شاعر فارسی شیعی . مولد او به فریومد خراسان و وفات او به سال 763 یا 765 یا 769 هَ . ق . هم بدانجا. پدر اوطغرائی نیز شاعر بوده است . ابن یمین شاعری متوسط است و پیروی طریقه ٔ انو...
-
کشمر
لغتنامه دهخدا
کشمر. [ ک ِ م َ ] (اِخ ) قریه ای است به طرثیت (ترشیز) و سرو معروف و منسوب به زرتشت بدانجا بوده و آن را کاشمر و گاه کشمیر نیز گفته اند. (یادداشت مؤلف ). دهی است از دهستان کنارشهربخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری بردسکن و سر راه م...
-
کاشمر
لغتنامه دهخدا
کاشمر. [ م َ ] (اِخ )کشمیر و اکنون نیز ترشیز را کاشمر نامند. (برهان قاطع چ معین ). نام قریه ای است از قرای ولایت ترشیز و آن را کشمر و کشمیر نیز گفته اند گویند زردشت حکیم پیغمبر زردشتیان دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کشته یکی در اینجا و...
-
عبدالرزاق
لغتنامه دهخدا
عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن خواجه شهاب الدین فضل اﷲ. از مردم باشتین از دهات بیهق و سرسلسله ٔ سربداران است . او دومین فرزند شهاب الدین فضل اﷲ است . وی مردی شجاع بود. سلطان ابوسعید بهادرخان او را به معرفی برادرش امیر امین الدین جهت کشتی...
-
منج
لغتنامه دهخدا
منج . [ م ُ ] (اِ) هر زنبوررا گویند عموماً. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). زنبور را گویند. (آنندراج ). زنبور و کبت . (ناظم الاطباء).- خرمنج ؛ خرمگس . (فرهنگ رشیدی ). مگس بزرگ است که خرمگس گویند. (آنندراج ) : ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج با بور تو رخش پ...