کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریفتگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فریفتگار
معنی
(فِ یا فَ) (ص فا.) فریبنده ، حیله گر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریفتگار
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ) (ص فا.) فریبنده ، حیله گر.
-
فریفتگار
لغتنامه دهخدا
فریفتگار. [ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) فریبنده . مکار. حیله گر. (فرهنگ فارسی معین ) : احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد. (تاریخ بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
فریفتار
لغتنامه دهخدا
فریفتار. [ ف ِ / ف َ ] (نف )فریبنده . (فرهنگ فارسی معین ). فریب دهنده . (یادداشت مؤلف ). فریفتکار. رجوع به فریفتن و فریفتگار شود.
-
گار
لغتنامه دهخدا
گار. (پسوند) اِفاده ٔ فاعلیت (صیغه ٔ مبالغه ) کند وقتی که به ریشه ٔ فعل که معادل با مفرد امر حاضر است درآید : آمرزگار:گناه من ارنامدی در شمارترا نام کی بودی آمرزگار. نظامی .دعا را به آمرزش آور بکارمگر رحمتی بخشد آمرزگار. نظامی .جزین کاعتمادم به یاری ...