کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریز کردن
لغتنامه دهخدا
فریز کردن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرین کردن و چیدن پشم گوسفند و بز و امثال آن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فریز شود.
-
واژههای مشابه
-
fringe
فَریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] نوارهای متوالی تاریک و روشن که براثر تداخل یا پراش ایجاد میشود
-
گل فریز
لغتنامه دهخدا
گل فریز. [ گ ُ ف ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال و خاور به دهستان شهاباد، از جنوب بدهستان قیس آباد و از باختربه دهستان مرکزی خوسف . موقعیت دهستان : قسمت عمده ٔ قرای این دهستان در کوههای جنوب بیرجند واقع...
-
دندان فریز
لغتنامه دهخدا
دندان فریز. [ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. (آنندراج ). خلال دندان . (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به دندان آپریز شود.
-
دندان فریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dandānfariz = دندان افریز
-
جستوجو در متن
-
فریژ کردن
لغتنامه دهخدا
فریژ کردن . [ ف َ ک َ دَ] (مص مرکب ) ستردن پشم و موی و مانند آن . (آنندراج ). فریز کردن . رجوع به فریز، فریژ و فریز کردن شود.
-
herniating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریز کردن
-
phrenologize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریز کردن
-
friskle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریز کردن
-
فریژ
لغتنامه دهخدا
فریژ.[ ف َ ] (اِ) فریز. رجوع به فریز و فریژ کردن شود.
-
frays
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریز، نزاع، وحشت، نبرد، غوغا، ترس، فرسوده شدن، جنگ کردن، ترساندن، هراسانیدن، ساییدن، فاقدنیرو کردن
-
بیرین کردن
لغتنامه دهخدا
بیرین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریز کردن . چیدن . بریدن پشم گوسفند و موی بز و امثال آن . (یادداشت مؤلف ).
-
اجتزاز
لغتنامه دهخدا
اجتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَزّ. (زوزنی ). بریدن پشم . فریز کردن (موی ). بیرین کردن : اجتزّ الشعر. (منتهی الارب ). || بریدن و درودن . اِجدزاز. یقال : اجتززت الشیح َ و اجدززته ؛ اذاجززته . (منتهی الارب ). || بدرو آمدن کشت .