کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فریز
/fe(a)riz/
معنی
گیاهی پایا و خودرو با برگهای باریک و بلند، شاخههای نازک، و ریشههای درهمپیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه، یا کنار جوی آب میروید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pasture
-
جستوجوی دقیق
-
فریز
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) ستردن موی و پشم .
-
فریز
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) گوشتی که آن را خشک کرده باشند، گوشت قدید. فریس و فریش نیز گفته می شود.
-
فریز
لغتنامه دهخدا
فریز. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
فریز
لغتنامه دهخدا
فریز. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند که دارای 491 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، پنبه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
فریز
لغتنامه دهخدا
فریز. [ ف َ / ف ِ ] (اِ) گیاهی است در نهایت سبزی وتازگی که از خوردن آن دواب فربه شوند. (برهان ). مَرغ . چمن . پرند. (یادداشت بخط مؤلف ). فرزد. فرزه . فریز. فریج . فرز. فرژ. (فرهنگ فارسی معین ) : ای که در بستان جانم شاخ مهردست در هم داده چون شاخ فریز...
-
فریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پریز، فریج، فریژ، فریس، فرز، فرزد، فرزه› (زیستشناسی) [قدیمی] fe(a)riz گیاهی پایا و خودرو با برگهای باریک و بلند، شاخههای نازک، و ریشههای درهمپیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه، یا کنار جوی آب میروید.
-
فریز
واژهنامه آزاد
جا یخی
-
واژههای مشابه
-
fringe
فَریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] نوارهای متوالی تاریک و روشن که براثر تداخل یا پراش ایجاد میشود
-
گل فریز
لغتنامه دهخدا
گل فریز. [ گ ُ ف ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال و خاور به دهستان شهاباد، از جنوب بدهستان قیس آباد و از باختربه دهستان مرکزی خوسف . موقعیت دهستان : قسمت عمده ٔ قرای این دهستان در کوههای جنوب بیرجند واقع...
-
دندان فریز
لغتنامه دهخدا
دندان فریز. [ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. (آنندراج ). خلال دندان . (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به دندان آپریز شود.
-
فریز کردن
لغتنامه دهخدا
فریز کردن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرین کردن و چیدن پشم گوسفند و بز و امثال آن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فریز شود.
-
دندان فریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dandānfariz = دندان افریز
-
واژههای همآوا
-
فریض
لغتنامه دهخدا
فریض . [ ف َ ] (ع ص ) قدیم . || دانای علم فرائض . || سهیم فریض ؛ تیر سوفارکرده .(منتهی الارب ). سهم فریض ؛ ای مفروضة فوقه . (اقرب الموارد). || قوس فریض کذلک . (منتهی الارب ).