کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فریده
/faride/
معنی
= فرید
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریده
فرهنگ نامها
(تلفظ: faride) (عربی) (مؤنث فرید) ، ← فرید .
-
فریده
فرهنگ فارسی معین
(فَ دِ) [ ع . فریدة ] (ص .)1 - مؤنث فرید، ا ز نام های زنان . 2 - در فارسی به معنی : مغرور، متکبر.
-
فریده
لغتنامه دهخدا
فریده . [ ف َ دَ / دِ ] (ص ) خودرأی و مغرور. (برهان ).
-
فریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: فریدَة، مؤنثِ فرید، جمع: فرائد] [قدیمی] faride = فرید
-
واژههای مشابه
-
فریدة
لغتنامه دهخدا
فریدة. [ ف َ دَ] (ع ص ) تأنیث فرید. ج ، فرائد. (یادداشت بخط مؤلف ). مؤنث فرید. (فرهنگ فارسی معین ) (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از فرید. رجوع به فرید شود.
-
جستوجو در متن
-
frieda
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریده
-
faradic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریده
-
فراید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فرائد] [قدیمی] farāyed ۱. [جمعِ فرید] = فرید۲. [جمعِ فریدَة] = فریده
-
فَری
لهجه و گویش تهرانی
مخفف فریده،فریبرز
-
فراید
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . فرائد ] جِ فرید و فریده .
-
فراید
لغتنامه دهخدا
فراید. [ ف َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) فرائد. ج ِ فرید و فریدة. رجوع به فرائد شود.
-
شارمام
لغتنامه دهخدا
شارمام . (اِخ ) شارمان . چارمان . چهارمان . نام سابق قصبه ٔ ساحلی چهار امام . (فریده ) واقع در مازندران است . ولاش باو را در آنجابقتل رسانید. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 90 و 215 و چهار امام شود.
-
چهارامام
لغتنامه دهخدا
چهارامام . [ چ َ اِ ] (اِخ ) نام همان فریده یا قصبه ٔ ساحلی چارمان یا چهارمان میباشد که سابقاً شارمان یا شارمام نام داشت و ولاش ، باو را در آنجا به قتل رسانید. (مازندران و استرآباد تألیف رابینو215).