کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریدالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) فریدالدین عطار. محمدبن ابی بکر ابراهیم نیشابوری . کنیت او بقول مشهور ابوحامد است . رجوع به فریدالدین ... شود.
-
فرید اصفهانی
لغتنامه دهخدا
فرید اصفهانی . [ ف َ دِ اِف َ ] (اِخ ) رجوع به فریدالدین احول اسفراینی شود.
-
فرید دبیر
لغتنامه دهخدا
فرید دبیر. [ ف َ دِ دَ ] (اِخ ) رجوع به فریدالدین کاتب شود.
-
فرید دهلوی
لغتنامه دهخدا
فرید دهلوی . [ ف َ دِ دِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به فریدالدین دهلوی شود.
-
فرید کاتب
لغتنامه دهخدا
فرید کاتب . [ ف َ دِ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به فریدالدین کاتب شود.
-
فریدی
لغتنامه دهخدا
فریدی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فرید یا فریدالدین که نام و لقب است .
-
جاسوس الافلاک
لغتنامه دهخدا
جاسوس الافلاک . [ سُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب فریدالدین علی منجم سنجری شاعر است . رجوع به فریدالدین در لباب الالباب چ لیدن ج 2 ص 347 شود.
-
اخکوژنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اخگوژنه، اخکوزنه، اخکوزه، اخکوژه، اخکوبه، اخکوچه، اخکویه› [قدیمی] 'axgužane تکمه؛ دگمه: ◻︎ درّ دری فلک که مهر است / اخکوژنهٴ کلاه او باد (فریدالدین احول: مجمعالفرس: اخکوژنه).
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عبدالکریم باکوئی ، ملقب به فریدالدین . رجوع به علی ... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم باکوئی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فریدالدین . رجوع به علی باکوئی شود.
-
هفت منزل
لغتنامه دهخدا
هفت منزل . [ هََ م َ زِ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است . (برهان ). || نیز هفت وادی را گویند که فریدالدین عطار در منطق الطیر بیان کرده است ... (از آنندراج ). رجوع به هفت وادی و هفت شهر عشق شود.
-
ارتجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابرنجک› [قدیمی] 'artajak برق آسمانی؛ رعدوبرق: ◻︎ شه نشسته به پشت فیل چو ابر / انکره زر چو ارتجک در دست (فریدالدین احول: مجمعالفرس: ارتجک).
-
آسیون
لغتنامه دهخدا
آسیون . [ وَ ] (ص ) آسیمه : گر نه عشقت کرد آسیون مرااز چه رو سرگشته و آسیونم ؟ منجیک .چه چیزی کاین همه آسیون از تست که بی تو زندگانی ّ من از تست ؟ فریدالدین عطار.و صاحب برهان بر وزن آبگون ضبط کرده وظاهراً غلط است ، یا صورتی دیگر از این کلمه است .
-
شیخ عطار
لغتنامه دهخدا
شیخ عطار. [ ش َ خ ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) لقب فریدالدین ابوحامد محمدبن ابی بکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری . رجوع به عطار شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) کافی . فریدالدین احمدبن محمد ایزدیار. او دیوان انشاء سلطان غیاث الدین بن سام داشته و مداح او بوده است . و در نظم و نثر استاد بوده و در تذکره ها بعض اشعار او آمده است .