کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریاب
فرهنگ نامها
(تلفظ: faryāb) (فر = شکوه و جلال + یاب (جزء پسین) = یابنده) یابندهی شکوه و جلال ؛ (به مجاز) دارای شکوه و جلال .
-
فریاب
لغتنامه دهخدا
فریاب . [ ف َرْ ] (اِخ ) از نواحی بلخ و مخفف فاریاب است . (از معجم البلدان ). رجوع به فاریاب شود.
-
جستوجو در متن
-
نخذ
لغتنامه دهخدا
نخذ. [ ن ُ خ َ ] (اِخ ) یکی از نواحی واقع درسمت خراسان در بین چند ناحیه که از جمله ٔ آنهاست فریاب و ذم و یهودیه و آمل . (از معجم البلدان ). شهرکی است بین بلخ و مرو در طرف بری . (از انساب سمعانی ).
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن مستفاض ، مکنی به ابوبکر و معروف به فریابی (207 - 301 هَ . ق .) قاضی و از عالمان حدیث بود و از نژاد ترک به شمار می آمدو از مردم فریاب از نواحی بلخ بود و در مصر و بغدادبه روایت حدیث پرداخت و سفر دور و درازی در...