کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرکن
/farkan/
معنی
۱. زمینی که سیل از آن عبور کرده و آن را کنده و گود کرده باشد.
۲. جوی آب.
۳. کاریز.
۴. نقب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرکن
لغتنامه دهخدا
فرکن . [ ف َ ک َ ] (اِ) کاریز آب بود. (اسدی ). جویی را گویند که نو احداث کرده باشند وآب در آن تازه جاری شده باشد. (برهان ) : دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم رخم ز رفتن فرکن به جملگی فرکند. خسروانی .|| زمینی که به صدمه ٔ سیل کنده شده و جابه جا آ...
-
فرکن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ کَ) (اِ.) 1 - زمینی که سیل آن را کنده و گود کرده باشد. 2 - جوی آب که تازه احداث شده باشد. 3 - کاریز آب .
-
فرکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرکند، فراکن، فرغن› [قدیمی] farkan ۱. زمینی که سیل از آن عبور کرده و آن را کنده و گود کرده باشد.۲. جوی آب.۳. کاریز.۴. نقب.
-
جستوجو در متن
-
فرغن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farqan = فرکن
-
فرکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farkand = فرکن
-
hair curler
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مو فرکن
-
فراکن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ) (اِ.) نک فرکن .
-
فرغن
فرهنگ فارسی معین
(فَ غَ) (اِ.) نک فرکن .
-
فرکند
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ کَ) (اِ.) نک فرکن .
-
فرگن
لغتنامه دهخدا
فرگن . [ ف َ گ َ ] (اِ) جوی . فرغن . (اسدی ). جو. فرکن . (یادداشت به خط مؤلف ) : دو فرگن است روان از دو دیده بر دو رخم رخم ز رفتن فرگن به جملگی فرکند. خسروانی .رجوع به فرکند، فرغن ، فراکن و فرکن شود.
-
فرکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرکندیدن› [قدیمی] farkandan ۱. برکندن؛ کندن.۲. کندن جوی و راهآب در زمین.۳. فرسودن؛ کهنه کردن: ◻︎ دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم / رخم ز رفتن فرکن بهجملگی فرکند (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۴).
-
قرکن
لغتنامه دهخدا
قرکن . [ ق َ ک َ ] (اِ) زمینی را گویند که آن را آب یا سیلاب کند، ودر هر جای از آن قدری آب ایستاده باشد. || جوی را نیز گویند که آن را نو احداث کرده یا کنده باشند. (آنندراج ). رجوع به فَرکَن و فَرکَنْد شود.
-
گذرگاه آب
لغتنامه دهخدا
گذرگاه آب . [گ ُ ذَ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرکن . جائی که آب عبور میکند چون جوی آب و مسیل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). سوراخ آب . معبر. آب راهه . رجوع به گذرگاه شود.
-
فرغن
لغتنامه دهخدا
فرغن . [ ف َ غ َ ] (اِ) جوی نوی را گویند که تازه احداث کرده باشند و آب در آن روان کنند. (برهان ). فرکن . (یادداشت به خط مؤلف ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : کسی کز دور بیند گاه بخشش دست راد اوبه چشم آیدش مر دریا از آن پس فرغر و فرغن . لامعی .رجوع به فرغ...