کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرّخچهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: فِراخ و افراخ و فروخ] [قدیمی] farx جوجه.
-
فرخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: farroxv] farrox ۱. مبارک؛ میمون؛ خجسته.۲. [قدیمی] زیباروی.۳. [قدیمی] کامیاب؛ خوشبخت.۴. [قدیمی] محترم؛ ارجمند؛ بزرگوار.۵. [قدیمی] خوشایند.۶. [قدیمی] نیک.۷. (شبه جمله) [قدیمی] خوشا؛ نیکا؛ حبذا.
-
چهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čihr.čīhr] ‹چهره› [قدیمی] čehr ۱. روی؛ رخسار.
-
فِرَخْ
لهجه و گویش گنابادی
ferakh در گویش گنابادی یعنی گشاد ، پر پهنا ، بزرگ
-
فرخ
دیکشنری فارسی به عربی
مبشر بالخير
-
فَرْخ
لهجه و گویش بختیاری
farx فرق، اختلاف.
-
فرخ
واژهنامه آزاد
به فتح ف و سکون ر به معنی جوجه ی ماکیان جمع آن فروخ در ابیات سنایی
-
فرخ
واژهنامه آزاد
فِرَخْ:(ferakh) در گویش گنابادی یعنی گشاد ، پر پهنا ، بزرگ
-
چهر بر چهر نهادن
لغتنامه دهخدا
چهر بر چهر نهادن . [ چ ِ ب َ چ ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رخساره به رخساره نهادن . صورت روی صورت نهادن : بشد چهر بر چهر خسرو نهادگذشته سخن ها همه کرد یاد.فردوسی .
-
کوه چهر
لغتنامه دهخدا
کوه چهر. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریز که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
گرفته چهر
لغتنامه دهخدا
گرفته چهر. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ چ ِ ] (ص مرکب ) رنجیده خاطر. مکدر. محزون . اندوهناک .
-
ایرانچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: irān čehr) (ایران + چهر = چهره) ، دارای اصل و نژاد ایرانی از نژاد آریایی و ایرانی.
-
روشنچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: ro(w)šan čehr) (روشن + چهر = چهره) ، دارای چهرهی تابناک .
-
بستانچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: bostān čehr) (بُستان = بوستان + چهر = چهره و روی) ، کسی که چهره و روی او مانند باغ و گلزار زیباست ؛ (به مجاز) زیباروی .
-
پریچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: pari čehr) فرشته رو ، زیبا مثل پری ؛ (به مجاز) زیبارو (ی).