کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروگسلانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروگسلانیدن
لغتنامه دهخدا
فروگسلانیدن . [ ف ُ گ ُ س َ دَ ] (مص مرکب ) فروگسستن . مقابل فروگسلیدن : امیدواران دست طلب ز دامن دوست اگر فروگسلانند در که آویزند.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
فروگسستن
لغتنامه دهخدا
فروگسستن . [ ف ُ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) قطع شدن . از هم گسستن : سلک جمعیت ایشان فروگسست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به فروگسلیدن شود. || قطع کردن . فروگسلانیدن . رجوع به فروگسلانیدن شود.
-
فروگسلیدن
لغتنامه دهخدا
فروگسلیدن . [ ف ُ گ ُ س َ دَ ] (مص مرکب ) فروگسلانیدن . بریدن . جدا کردن . || فروگسستن . از هم جدا شدن . از هم پاشیدن : جان ترنجیده و شکسته دلم گویی از غم همی فروگسلم . رودکی .رجوع به فروگسستن و گسلیدن شود.