کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروگذاشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروگذاشت
معنی
( ~ . گُ) (مص مر.) 1 - غفلت ، اهمال ، کوتاهی . 2 - عفو، گذشت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
negligence
-
جستوجوی دقیق
-
فروگذاشت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) (مص مر.) 1 - غفلت ، اهمال ، کوتاهی . 2 - عفو، گذشت .
-
فروگذاشت
لغتنامه دهخدا
فروگذاشت . [ف ُ گ ُ ] (مص مرکب مرخم ) فروگذاشتن . فروگذار کردن .- فروگذاشت کردن ؛ نپرداختن به کاری و خودداری از انجام آن : فروگذاشت نمی کنم در باب او. (تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین فروگذاشت نمی کند مصلحت خلافت را. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فروگذاشتن ش...
-
جستوجو در متن
-
لهاعة
لغتنامه دهخدا
لهاعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِمص ) بی خبری و فروگذاشت . لهیعة. (منتهی الارب ).
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . [ ل َ ی َ ] (ع اِمص ) دلیری . || بی خبری . || فروگذاشت . (منتهی الارب ).
-
لهیعة
لغتنامه دهخدا
لهیعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِمص ) بی خبری و فروگذاشت . لهاعة. || کاهلی و سستی در خرید و فروخت چندانکه مغبون گردد. (منتهی الارب ).
-
نگوسار کردن
لغتنامه دهخدا
نگوسار کردن .[ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِنکاس . تنکیس . (از زوزنی ).سرنگون کردن . رجوع به نگونسار کردن شود : نقل است که یک روز به سر چاهی رسید، دلو فروگذاشت ، پرزر برآمد، نگوسار کرد، باز فروگذاشت پرمروارید برآمد، نگوسار کرد. (تذکرةالاولیاء چ نیکلسون ...
-
سبسبة
لغتنامه دهخدا
سبسبة. [ س َ س َ ب َ ] (ع مص ) روان و جاری گردانیدن : سبسب الماء؛ روان و جاری گردانید آب را. (منتهی الارب ). || سبسب بوله ؛ فروگذاشت کمیز را. (منتهی الارب ).
-
قصرة
لغتنامه دهخدا
قصرة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) نزدیک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: هو ابن عمی قَصْرَةً و قُصْرَةً؛ ای دنیة. (اقرب الموارد). رجوع به قَصْرة شود. || (اِمص ) فروگذاشت و کوتاهی . (از منتهی الارب ). || تقصیر. (اقرب الموارد).
-
فروگذار
لغتنامه دهخدا
فروگذار. [ ف ُ گ ُ ] (نف مرکب ) فروگذارنده . اهمال کننده در کاری . (یادداشت بخط مؤلف ). || (اِمص مرکب ) اهمال . فروگذاشت . (یادداشت بخط مؤلف ).- فروگذارکردن . رجوع به مدخل فروگذار کردن شود.
-
سستی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، بیثباتی، تزلزل، تعلل، بیحالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن ۲. نرمی ≠ سختی ۳. تنبلی، کاهلی ۴. تامل، درنگ
-
واگذاردن
لغتنامه دهخدا
واگذاردن . [ گ ُ دَ] (مص مرکب ) واگذار کردن . تسلیم کردن . || ترک گفتن . فروگذار کردن : یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام ... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ . (تاریخ بیهقی ص 318). || سپردن . حواله کردن . محول کردن...
-
فروداشت
لغتنامه دهخدا
فروداشت . [ ف ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) فروگذاشت که به آخر رسانیدن و ختم کردن خوانندگی باشد. (برهان ). (اصطلاح موسیقی ) در اصطلاح موسیقی مقابل برداشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : چون نوای طرب اینجا به فروداشت رسیدهرچه خواهی که بود آن تو، آن آن تو ...
-
اتعاظ
لغتنامه دهخدا
اتعاظ. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پند گرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). پند پذیرفتن . (منتهی الارب ). پندپذیری : تقدیر باریتعالی چشم بصیرت ابوعلی بازبست و گوش هوش از استماع مواعظ و اتعاظ بدان نصایح کر ساخت تا مساعدت فایق فروگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
فروگذاشتن
لغتنامه دهخدا
فروگذاشتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اهمال و تقصیر کردن و ضائع ساختن . (برهان ). || ترک کردن . رها کردن .فروگذاردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تدبیر آن است که ما این کار را فروگذاریم . (تاریخ بیهقی ).فروگذاری درگاه شهریار جهان فراق جویی از اولیا و از ...