کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروگذاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروگذاری
/forugozāri/
معنی
مضایقه؛ کوتاهی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اهمال، ترک، قصور، کوتاهی، مضایقه، مهملگذاشتن
فعل
بن گذشته: فروگذاری کرد
بن حال: فروگذاری کن
دیکشنری
negligence
-
جستوجوی دقیق
-
فروگذاری
واژگان مترادف و متضاد
اهمال، ترک، قصور، کوتاهی، مضایقه، مهملگذاشتن
-
فروگذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] forugozāri مضایقه؛ کوتاهی.
-
فروگذاری
دیکشنری فارسی به عربی
اهمال , صمة
-
جستوجو در متن
-
omissions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشکالات، حذف، غفلت، فروگذاری، از قلم افتادگی، سهو
-
معطلی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاخیر، درنگ ۲. انتظار، بلاتکلیفی، عطلت ۳. فروگذاری، وقفه
-
omission
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نادیده گرفتن، حذف، غفلت، فروگذاری، از قلم افتادگی، سهو
-
مضایقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودداری، دریغ، فروگذاری ۲. تنگ گرفتن، خودداری کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن
-
carelessness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سهل انگاری، مسامحه، لاابالی گری، پشت گوش فراخی، سبکباری، فروگذاری، سرسری، عدمتوجه
-
تسامح
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، تساهل، تغافل، سهلانگاری، غفلت، فروگذاری، مدارا، مسامحه، مماطله ≠ جدیت، سختکوشی ۲. سختگیری ۳. مدارا کردن، تساهل نمودن، فروگذار کردن، نرمی کردن ۴. آسان گرفتن
-
اهمال
دیکشنری عربی به فارسی
ناديده گرفتن , اعتنا نکردن , عدم رعايت , سهو , بي ملا حظگي , ندانستگي , بي توجهي , غفلت , غير عمدي , عدم تعمد , فروگذاري , فروگذار کردن , اهمال , مسامحه , غفلت کردن , قصور , فراموشکاري , فرو گذاشت
-
صمة
دیکشنری عربی به فارسی
خاموش کردن , ارامش دادن , مخفي نگاهداشتن , ارام شدن , صدا د ر نياوردن , ساکت , ارام , خموش , باغباني , خموشي , خاموشي , سکوت , ارامش , فروگذاري , ساکت کردن , ارام کردن , خاموش شدن
-
نیم ره
لغتنامه دهخدا
نیم ره . [ رَه ْ ] (اِ مرکب ) نیم راه . نیمه راه . نیمه ٔ راه . وسط راه . در بین راه . رجوع به نیم راه شود.- در نیم ره ، به نیم ره ؛ به مقصد نرسیده . به پایان راه نرسیده : جبریل هم به نیم ره از بیم سوختن بگذاشته رکابش و برتافته عنان . خاقانی .اندیشه...
-
احباب
لغتنامه دهخدا
احباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حِب ّ. (زمخشری ). || ج ِ حُب ّ. || ج ِ حبیب : احباب ورا سعادت بی غم باد. منوچهری .این قابض ارواح ، این هادم لذات است . این مفرق احباب است . (قصص الأنبیاء).فروگذاری درگاه شهریار جهان فراق جوئی از اولیا و از احباب . مسعود...
-
فروگذاشتن
لغتنامه دهخدا
فروگذاشتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اهمال و تقصیر کردن و ضائع ساختن . (برهان ). || ترک کردن . رها کردن .فروگذاردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تدبیر آن است که ما این کار را فروگذاریم . (تاریخ بیهقی ).فروگذاری درگاه شهریار جهان فراق جویی از اولیا و از ...