کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروهر
/faravah[a]r/
معنی
در آیین زردشتی، ذرهای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هرکس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را میپیماید و به منبع اصلی خود میپیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش میبیند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
beam, particle, spark, spirit
-
جستوجوی دقیق
-
فروهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: foruhar) (در ادیان) در دین زرتشت ، صورت غیر مادی هر یک از مخلوقات که برای محافظت از آسمان فرود میآید ، به معنی نگهداری کردن ؛ پناه بخشیدن.
-
فروهر
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ وَ هَ) [ په . ] (اِ.) در اوستا فَروَشی و در پارسی باستان فرورتی ؛ به موجب اوستا پنجمین نیروی مینوی از نیروهای پنجگانة تشکیل دهنده انسان است به معنای پشتیبان و محافظ انسان و همة آفرینش نیک اهورامزدا. فروهر هر موجودی پیش از خلقت مادی آن ، در جها...
-
فروهر
لغتنامه دهخدا
فروهر. [ ف ُ هََ ] (اِ) در پهلوی فروهر ، فارسی باستان ظاهراً فرورتی و در اوستا فره وشی . در اصل مرکب از دو جزء فره یافرا به معنی پیش و «ور» به معنی پوشاندن ، نگهداری کردن و پناه بخشیدن . طبق مندرجات اوستا فروهر نیرویی است که اهورمزدا برای نگهداری آفر...
-
فروهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: fravahr] ‹فرور، فرهوش› faravah[a]r در آیین زردشتی، ذرهای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هرکس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را میپیماید و به منبع اصلی خود میپیون...
-
فروهر
دیکشنری فارسی به عربی
جوهر
-
جستوجو در متن
-
فرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: fravahr] ‹فرورد› [قدیمی] faravar = فروهر
-
فره وش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farahvaš = فروهر
-
فره وش
واژهنامه آزاد
فروهر.
-
روح
فرهنگ واژههای سره
جان، روان، فروهر
-
فرور
فرهنگ فارسی معین
(فَ وَ) (اِ.) نک فروهر.
-
فرورد
فرهنگ فارسی معین
(فَ وَ) (اِ.) نک فروهر.
-
angel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرشته، فرشتگان، سروش، فروهر
-
فروشی
لغتنامه دهخدا
فروشی . [ فْرَ / ف َ رَ وَ ](اِ) فروهر. فره وشی . رجوع به فره وشی و فروهر شود.
-
جوهر
دیکشنری عربی به فارسی
فروهر , هستي , وجود , ماهيت , گوهر , ذات , اسانس