کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروماندن
/forumāndan/
معنی
۱. درماندن؛ بیچاره شدن.
۲. خسته شدن.
۳. ناتوان شدن؛ عاجز شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروماندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) 1 - بیچاره شدن ، ناتوان شدن . 2 - درنگ کردن . 3 - معزول شدن .
-
فروماندن
لغتنامه دهخدا
فروماندن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب )بی جنبش و حرکت شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). برجای ماندن از بیم یا حیرت : همگان بترسیدند و خشک فروماند. (تاریخ بیهقی ). || عاجز گردیدن .(برهان ). بازماندن . نتوانستن . درماندن : چو پیش آرند کردارت به محشرفرومانی چو خر بم...
-
فروماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] forumāndan ۱. درماندن؛ بیچاره شدن.۲. خسته شدن.۳. ناتوان شدن؛ عاجز شدن.
-
واژههای مشابه
-
خر فروماندن
لغتنامه دهخدا
خر فروماندن . [خ َ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) واماندن ، منه : چون خر در گل فروماندن (فرورفتن ) و راه رفتن نتوانستن : ور در این ره خرش فروماندخرگه آنجا زند که او داند.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
عاجز شدن
فرهنگ واژههای سره
فروماندن، درماندن
-
هاژ و واژ
لهجه و گویش تهرانی
هاج و واج هم گویند. حیران شدن و فروماندن
-
هاژیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹هاژوییدن› [قدیمی] hāžidan ۱.حیران شدن؛ فروماندن.۲. گریستن.
-
استعجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'este'jām ۱. عاجز شدن در سخن؛ ناتوان شدن در سخن گفتن.۲. فروماندن در پاسخ دادن به پرسش کسی.
-
درماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) darmāndan ۱. فروماندن؛ ناتوان شدن؛ بیچاره شدن؛ عاجز شدن.۲. فقیر و تهیدست شدن.
-
هارونیدن
لغتنامه دهخدا
هارونیدن . [ دَ ] (مص ) فروماندن و حیران شدن باشد، چه هارون به معنی فروماندگی و حیرت هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
هاژوییدن
لغتنامه دهخدا
هاژوییدن . [ دَ ] (مص ) حیران شدن و فروماندن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به «هاژو» شود. سروری و رشیدی هم به همین معنی آورده اند.
-
تثبط
فرهنگ فارسی معین
(تَ ثَ بُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - وقوف داشتن بر کاری . 2 - باز ایستادن از کاری ، توقف و فروماندن .
-
تبییغ
لغتنامه دهخدا
تبییغ. [ ت َب ْ ] (ع مص ) فروماندن در راه بسببی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): بیغ به تبییغاً؛ انقطع به . (قطر المحیط).