کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروغمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروغمند
/foruqmand/
معنی
دارای فروغ؛ دارای روشنی و تابش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروغمند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) (ص مر.) دارای فروغ ، نورانی .
-
فروغمند
لغتنامه دهخدا
فروغمند. [ ف ُ م َ ] (ص م رکب ) منور. نورانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فروغمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] foruqmand دارای فروغ؛ دارای روشنی و تابش.
-
جستوجو در متن
-
فروزنده
واژگان مترادف و متضاد
پرفروغ، درخشان، روشن، فروغمند
-
پرفروغ
واژگان مترادف و متضاد
تابناک، فروزنده، فروغمند، متلالی، منور، نورانی ≠ کمفروغ
-
فروغناک
لغتنامه دهخدا
فروغناک . [ ف ُ ] (ص مرکب ) روشن . منور. فروغمند : چون شمع دلم فروغناک است گر بازبری سرم چه باک است . نظامی .رجوع به فروغ شود.
-
فروغ
لغتنامه دهخدا
فروغ . [ ف ُ ] (اِ) به معنی فروز است که شعاع و روشنی و تابش آفتاب و آتش و غیره باشد. (برهان ). روشنایی . نور. (یادداشت بخطمؤلف ). افروغ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : تاهمه مجلس از فروغ چراغ گشت چون روی دلبران روشن . رودکی .برافروز آذری ایدون که تیغش ب...
-
منور
لغتنامه دهخدا
منور. [ م ُ ن َوْوَ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان . روشن شده و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء). باروشنی . بانور. فروغمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به روز مبارک به بخت همایون به عزم موافق به رأی منور. فرخی .چو در تاریک چه یوسف منور...
-
رخ
لغتنامه دهخدا
رخ . [ رُ ] (اِ) رخساره . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔمؤلف ) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ). رخساره و روی را گویند و بعربی خَد خوانند. (برهان ) (از شعوری ج 2 ص 22). رخسار. (ناظم ...