کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروش تلفنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نقل فروش
لغتنامه دهخدا
نقل فروش . [ ن ُ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که نقل می فروشد. (ناظم الاطباء) : جویان وصل نقل فروشیم و لعل وی دیگر کجا رویم که اینجاست نقل و می .سیفی (از آنندراج ).
-
نکته فروش
لغتنامه دهخدا
نکته فروش . [ ن ُ ت َ / ت ِ ف ُ ] (نف مرکب ) که در سخن کنایه بسیار به کار برد.
-
نیکی فروش
لغتنامه دهخدا
نیکی فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) مرائی . (یادداشت مؤلف ). متظاهر به صلاح . ریاکار : منمای و مشنوان عمل خویش را به خلق زیرا عمل نهفته ز هر چشم و گوش به نشنیده ای که پیر هریوت چه گفته است سبزی فروش شهر ز نیکی فروش به .خواجه عبداﷲ.
-
زیت فروش
لغتنامه دهخدا
زیت فروش . [ زَ / زِ ف ُ ] (نف مرکب ) زَیّات . (دهار). فروشنده ٔ زیت . فروشنده ٔ روغن زیتون . رجوع به زَیّات و زیت و زیتون شود.
-
سفال فروش
لغتنامه دهخدا
سفال فروش . [ س ُ / س ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ سفال . فروشنده ٔ خزف ها. سفالگر : ای بسا تیزطبع کاهل کوش که شد از کاهلی سفال فروش .نظامی .
-
علف فروش
لغتنامه دهخدا
علف فروش . [ ع َ ل َ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش علف فروشی است . آنکه علف فروشد.آنکه کاه و یونجه فروشد. علاّف . رجوع به علاّف شود.
-
غله فروش
لغتنامه دهخدا
غله فروش . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که حبوب از قبیل گندم و جو فروشد. (ناظم الاطباء). آنکه غله فروشد. فروشنده ٔ غله . رجوع به غَلّه شود : غله فروش مادام بد بود و بدنیت ... (منتخب قابوسنامه ص 178).
-
غوزه فروش
لغتنامه دهخدا
غوزه فروش . [ زَ / زِ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه غوزه فروشد. فروشنده ٔ غوزه ٔ پنبه . جوزقی . (دهار).
-
هستی فروش
لغتنامه دهخدا
هستی فروش . [ هََ ف ُ ] (نف مرکب ) کنایه از کسی که بر خود اثبات هستی کند و درواقع چنان نباشد. (آنندراج ). آنکه اعتماد می کند بر درازی عمر و بر بقا. (ناظم الاطباء).
-
آجیل فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ājilforuš فروشندۀ آجیل؛ کسی که آجیل درست میکند یا آجیل میفروشد.
-
ارزان فروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ گرانفروش] 'arzānforuš کسی که چیزی را به بهای ارزان میفروشد.
-
باده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bādeforuš فروشندۀ باده؛ میفروش.
-
برده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bardeforuš فروشندۀ غلام و کنیز.
-
یخ فروش
لغتنامه دهخدا
یخ فروش . [ ی َف ُ ] (نف مرکب ) کسی که یخ می فروشد. (ناظم الاطباء). جماد. (منتهی الارب ). جَمِدی ّ. یخی . (یادداشت مؤلف ).
-
یخنی فروش
لغتنامه دهخدا
یخنی فروش . [ ی َ ف ُ ](نف مرکب ) آنکه گوشت یخنی می فروشد. (ناظم الاطباء).