کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروش تلفنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
telesales, telephone selling, telephone saling
فروش تلفنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] فروش کالا یا خدمات ازطریق تلفن
-
واژههای مشابه
-
عرق فروش
لغتنامه دهخدا
عرق فروش . [ ع َ رَ ف ُ ] (نف مرکب ) عرق فروشنده . آنکه عرق و مشروبات دیگر فروشد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کاله فروش
لغتنامه دهخدا
کاله فروش . [ ل َ / ل ِ ف ُ ] (نف مرکب ) بیاع . کالافروش . فروشنده ٔ کالا. || بقال . (زمخشری ).
-
کجینه فروش
لغتنامه دهخدا
کجینه فروش . [ ک َ ن َ / ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه لباسهای کهنه فروشد. کهنه فروش . (فرهنگ فارسی معین ) : و خیاطان و کجینه فروشان در آن بازار می نشینند و بازاری برونق است . (تاریخ یزد ص 62).
-
کبریت فروش
لغتنامه دهخدا
کبریت فروش . [ ِک ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه کبریت فروشد. فروشنده ٔ کبریت .
-
کله فروش
لغتنامه دهخدا
کله فروش . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ف ُ ] (نف مرکب ) کله پز. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله پز شود.
-
کلی فروش
لغتنامه دهخدا
کلی فروش . [ ک ُل ْ لی ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه کالاهای بازرگانی را به صورت عمده فروشد. عمده فروش . آنکه اجناس مختلف را به صورت کلی فروشد. مقابل جزئی فروش .
-
کلیچه فروش
لغتنامه دهخدا
کلیچه فروش . [ ک ُ چ َ / چ ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ کلیچه . آنکه کلیچه فروشد. آنکه کار وی فروختن کلیچه باشد : در میان این احوال کنیزک کلیچه فروش غایب گشت . (سندبادنامه ص 207). و رجوع به کلیچه شود.
-
گزین فروش
لغتنامه دهخدا
گزین فروش . [ گ َ ف ُ ] (نف مرکب ) ابریشم فروش . فروشنده ٔ ابریشم . (شعوری ج 2 ورق 289) : گزین فروش چو دیده دو زلف و گیسویش خجل شده ست همین از متاع بی رویش .ابوالمعالی (از شعوری ج 2 ورق 298).
-
گل فروش
لغتنامه دهخدا
گل فروش . [ گ ُ ف ُ ](نف مرکب ) فروشنده ٔ گل . آنکه گل فروشد : ای گل فروش گل چه فروشی برای سیم از گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل .حکیم کسائی .
-
گلیم فروش
لغتنامه دهخدا
گلیم فروش . [ گ ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ گلیم . آنکه گلیم فروشد. کسایی . (دهار) (ملخص اللغات حسن خطیب ) (تفلیسی ).
-
گندم فروش
لغتنامه دهخدا
گندم فروش . [ گ َدُ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که پیشه ٔ او فروختن گندم است . فومی . (ملخص اللغات حسن خطیب ). حنّاط : به بازار گندم فروشان درآی که این جوفروش است و گندم نمای . سعدی .که شبلی ز حانوت گندم فروش به ده برد انبان گندم به دوش .سعدی .
-
گنده فروش
لغتنامه دهخدا
گنده فروش . [ گ َ دَ / دِ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه چیزهای گندیده فروشد.
-
کلاه فروش
لغتنامه دهخدا
کلاه فروش . [ ک ُ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ کلاه . که کلاه فروشد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).