کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروشستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروشستن
/forušostan/
معنی
۱. شستن.
۲. پاک کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروشستن
فرهنگ فارسی معین
(فُ شُ تَ) (مص م .) 1 - شستن . 2 - محو کردن ، پاک کردن .
-
فروشستن
لغتنامه دهخدا
فروشستن . [ ف ُش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن و پاکیزه کردن : چو کرد او کلیزه پر از آب جوی به آب کلیزه فروشست روی . منطقی رازی .- دست فروشستن ؛ دست شستن . صرف نظر کردن . چشم پوشیدن : غرور جوانی چو از سر نشست ز گستاخ کاری فروشوی دست . نظامی .مکن با فرومای...
-
فروشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] forušostan ۱. شستن.۲. پاک کردن.
-
واژههای مشابه
-
غبار فروشستن
لغتنامه دهخدا
غبار فروشستن . [ غ ُ ف ُ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به غبار شستن شود.
-
دست فروشستن
لغتنامه دهخدا
دست فروشستن . [ دَ ف ُ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) دست شستن . دست کشیدن . مأیوس شدن . منصرف شدن . چشم پوشیدن . صرفنظر کردن : پای از طلب کرم فروبنددست از صفت وفا فروشوی . خاقانی (منشآت ص 222).آنرا که چنین دردی از پای دراندازدباید که فروشوید دست از همه درمان...
-
جستوجو در متن
-
فروشسته
لغتنامه دهخدا
فروشسته . [ ف ُ ش ُت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پاکیزه شده . شسته : چو سلطان شود سوی نخجیرگاه دری رفته بیند فروشسته راه . نظامی .رجوع به فروشستن شود.
-
غبار شستن
لغتنامه دهخدا
غبار شستن . [ غ ُ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) و غبار فروشستن . گرد بر طرف کردن و زدودن . || مجازاً تیرگی و افسردگی از دل بیرون راندن : چو دستت دهد مغز دشمن برآرکه فرصت فروشوید از دل غبار. سعدی .که میشوید غبار کلفت از دل عندلیبان رادر آن گلشن که گل از خون خو...
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...
-
شستن
لغتنامه دهخدا
شستن . [ ش ُ ت َ ] (مص ) پاک کردن با آب و پاکیزه کردن و غسل دادن . رفع کثافت با آب نمودن . (ناظم الاطباء). شستشوی . مصدر دوم (اسم مصدر) غیر مستعمل آن شویش است . غسل . تغسیل . با آب و صابون یا اشنان و امثال آن شوخی چیزی زایل کردن ، شستن ماسه ، خاک آن ...
-
دست شستن
لغتنامه دهخدا
دست شستن . [ دَ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن دست . غسل ید. آب بر دست ریختن و آلودگی از آن بردن .- دست شستن به خون خویشتن ؛ با خون خود بازی کردن . خود را در معرض کشتن و هلاک آوردن :خلاف رای سلطان رای جستن به خون خویش باشد دست شستن . سعدی . || کنایه از ن...