کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
downward
فروسو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] در مورد جهت ارسال پیام و نشانک/ سیگنال و مانند آن، به طرف پایین
-
فروسو
لغتنامه دهخدا
فروسو. [ ف ُ ] (ق مرکب ) مقابل برسو. بسوی پایین . پایین . فروزیر : از فروسو گنج و از برسو بهشت سوزنی سیمین میان هر دو حد. بوشعیب هروی .آماس بیشتر در فروسو باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).ترکیب ها:- فروسو کشیدن . فروسویین . رجوع به مدخل ها فروسو کشیدن و ...
-
واژههای مشابه
-
downward continuation
ادامۀ فروسو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] محاسبۀ میدان پتانسیل در ترازی پایینتر از ترازی که میدان در آن اندازهگیری شده است
-
فروسو کشیدن
لغتنامه دهخدا
فروسو کشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بپایین کشیدن . پایین آوردن : نخست به علاجها که یاد کرده آمده است مشغول باشند از رگزدن و ماده از بالا فروسو کشیدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فروسو شود.
-
جستوجو در متن
-
تحت
واژگان مترادف و متضاد
پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو ≠ بالا، فراز، فوق
-
symmetric digital subscriber line
خط رقمی مشترک متقارن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نوعی فنّاوری خط رقمی مشترک که سرعت ارسال دادهای فروسو و فراسوی آن با هم برابر است اختـ . خط رم متقارن SDSL
-
از برسوی
لغتنامه دهخدا
از برسوی . [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) از جهت بالا. مقابل فروسوی : باشد اندر ترتیب فلکها از برسوی همی آئی فروسو. (التفهیم ).
-
فروزیر
لغتنامه دهخدا
فروزیر. [ ف ُ ] (ق مرکب ) بطرف زیر. بسوی پایین . فروسو.- فروزیر شدن ؛ پایین رفتن . فرورفتن : همانگه جست رامین راست چون شیرز بام کوشک تا زآن شد فروزیر. فخرالدین اسعد.- فروزیر گذاشتن ؛ پایین آوردن . به پایین نهادن : ز تختش فروزیر نگذاشتی مدامش بر خوی...
-
برسو
لغتنامه دهخدا
برسو. [ ب َ ](اِ مرکب ) برسوی . جهت فوقانی . طرف بالا. جانب علو. علو. فوق . مقابل فروسو. (یادداشت مؤلف ) : گنبدی نهمار بر برده بلندنش ستون از زیر و نز برسوش بند. رودکی .نیک ماند ز برسو آن امرودبه سنان مبارز پر کین وآن فروسوش همچو ناف بتی که بود سال ...
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...
-
ابوشعیب
لغتنامه دهخدا
ابوشعیب . [ اَ ش ُ ع َ ] (اِخ ) هروی . صالح بن محمّد. یکی از اعاظم شعرای روزگار سامانیان و چنانکه در تذکره ها آمده است وی آخر عهدرودکی را دریافته است و از سوء حظّ از اشعار او جز قطعه ای در تذاکر و ابیاتی چند در لغت نامه ها چیزی به جای نمانده است . و ...
-
پهنه
لغتنامه دهخدا
پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم چنین کنند و نگذارند بر زمین آید تا بمقصد برسانند. (...
-
درک
لغتنامه دهخدا
درک . [ دَ رَ/ دَ ] (ع مص ، اِ) دررسیدن . (منتهی الارب ). لحاق و رسیدن به چیزی . (از اقرب الموارد و ذیل آن ) : لاتخاف دَرَکاً و لاتخشی . (قرآن 20 / 77)؛ بیم نداری [ ای موسی ] از دریافتن و رسیدن [ قوم فرعون ] و نمی ترسی . || بدست آوردن حاجت ، گویند: ا...