کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
انجم فروز
لغتنامه دهخدا
انجم فروز. [ اَ ج ُ ف ُ ] (نف مرکب ) انجم افروز : چون ماه نخشبند مزور از آن چومن انجم فروز گنبد هر انجمن نیند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 174).لاجرم این گنبد انجم فروزآنچه بشب دید نگوید بروز. نظامی (مخزن الاسرار ص 166).و رجوع به انجم افروز شود.
-
دانش فروز
لغتنامه دهخدا
دانش فروز. [ ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فرزنده ٔ دانش . روشنی بخش علم . افروزنده و متجلی سازنده ٔ علم و فضل . || (ن مف مرکب ) افروخته بدانش . روشن بنور معرفت . متجلی بعلم و فضل : تا بتوان ازدل دانش فروزدشمن خود را بگلی کش چو روز.نظامی .
-
دل فروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] delforuz دلافروز؛ آنکه یا آنچه دل را شاد و روشن کند.
-
شب فروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] šabforuz = شبافروز
-
جان فروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jānforuz =جانافروز
-
دانش فروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] dānešforuz فروزندۀ دانش؛ روشنیبخش علم و دانش؛ افروزندۀ علم و فضل.
-
گنبد انجم فروز
لغتنامه دهخدا
گنبد انجم فروز. [ گُم ْ ب َ دِ اَ ج ُ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی گنبدانجم افروز باشد که کنایه از آسمان است : لاجرم این گنبد انجم فروزآنچه بشب دید نگوید به روز.نظامی .
-
ماه فروز محله
لغتنامه دهخدا
ماه فروز محله .[ ف ُ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) مرکز بلوک شهر خواست از توابع ساری و اشرف (بهشهر) است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 287). دهی است از دهستان رودپی که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و ر...
-
مشعل گیتی فروز
واژهنامه آزاد
مشعل گیتی فروز در مخزن الاسرار و بیشتر شعر کلاسیک فارسی، استعارۀ مصرحه ای است از خورشید. البته استعارۀ مصرحۀ مجرده، زیرا ملائمات مشبه را (فروزندۀ گیتی) آورده است..
-
واژههای همآوا
-
فروض
لغتنامه دهخدا
فروض . [ ف ُ ] (ع مص ) کلان سال گردیدن گاو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فروزا
فرهنگ نامها
(تلفظ: foruzā) (فروز + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به فروز ، ← فروز .
-
فروزین
فرهنگ نامها
(تلفظ: foruzin) (فروز + ین (پسوند نسبت)) ، منسوب به فروز ؛ (به مجاز) روشن و نورانی ، ← فروز .
-
فروزش
فرهنگ نامها
(تلفظ: foruzeš) فروز ، روشنی .
-
جان فروزی
لغتنامه دهخدا
جان فروزی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل جان فروز. رجوع به جان فروز شود : پند توچراغ جان فروزیست نشنیدن من ز تنگ روزی است .نظامی .