کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروزدودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروزدودن
لغتنامه دهخدا
فروزدودن . [ ف ُ زَ / زِ / زُ دو دَ ] (مص مرکب ) زدودن . ستردن : اکنون که از تو بنهفت آن بت رخ زدوده آن به که مهر او را از دل فروزدایی . ناصرخسرو.اکنون مردم شوی گر از دل دیوی بخرد فروزدایی .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
فروستردن
لغتنامه دهخدا
فروستردن . [ ف ُ س ِ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) فروزدودن . پاک کردن . از میان بردن : نه رنگ او تباه کند تربت زمین نه نقش او فروسترد گردش زمان . فرخی .رجوع به ستردن شود.