کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروزانفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروزانفر
/foruzānfar/
معنی
فر فروزان؛ دارای فروشکوه درخشان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
glorious
-
جستوجوی دقیق
-
فروزانفر
فرهنگ فارسی معین
(فُ فَ) (ص مر.) دارای فر و شکوه و درخشان .
-
فروزانفر
لغتنامه دهخدا
فروزانفر. [ ف ُ ف َ ] (اِ مرکب ) به معنی فرفروزان است که رب النوع انسان باشد یعنی پرورنده و پرورش کننده ٔ آدمی . (برهان ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فروزان شود.
-
فروزانفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] foruzānfar فر فروزان؛ دارای فروشکوه درخشان.
-
جستوجو در متن
-
شاخ شاخ شدن
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . تشعب . منقسم بشاخه های مختلف ، قسمت قسمت ، منشعب شدن . تشعب . (از نوادر لغات و تعبیرات معارف بهأولد چ فروزانفر) : «ما همه نماز سپس تو می گزاردیمی مردمان میخواهندی تا شاخ شاخ شوندی .» (معارف بهأولد چ فروز...
-
مغرس
لغتنامه دهخدا
مغرس . [ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) در زمین نشانده . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).- مغرس کردن ؛ نشاندن . کاشتن : ما آن نهاله را که بر و میوه اش جفاست در تیره خاک حرص مغرس نمی کنیم .مولوی (از فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).
-
انخلاق
لغتنامه دهخدا
انخلاق . [ اِ خ ِ ] (ع اِمص ) خلق پذیری . آفرینش . (نوادر لغات دیوان کبیر چ فروزانفر) : بس کن درآ در انجمن در انخلاق مرد و زن می ساز و صورت می شکن در صورت فخاره ای .مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 5 بیت 25835).
-
خداوندگار
لغتنامه دهخدا
خداوندگار. [ خ ُ وَ دِ ] (اِخ ) لقب مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر معروف به مولوی است : خداوندگار فرمود در تفسیر این که من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سر، مسلمانی شدی که خود را فدای کنم . (فیه مافیه چ فروزانفر ص 4). یکی گفت که اینج...
-
مامی
لغتنامه دهخدا
مامی . (اِ) والده . مادر.ماما. ام : چنانکه مادر را مامی گویند مرا ولد و هرکه را به نام نغز گویند. (معارف بهأولد، چ فروزانفر چ چاپخانه ٔ دولتی ص 45).
-
فاریدن
لغتنامه دهخدا
فاریدن . [ دَ ] (مص ) بلعیدن . سرت فروبردن . واریدن . فروواریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). گواردن . لقمه به دهان فروبردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن آش او را نفارد و نگوارد. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 24).
-
جاییدن
لغتنامه دهخدا
جاییدن . [ دَ ] (مص ) جاویدن . جویدن . جاییدن ، شکل دیگر است از جویدن بمعنی خرد و نرم کردن چیزی در دهان و این لغت هم اکنون در بعضی نقاط خراسان بمعنی مذکور متداول است . (از حواشی و تعلیقات فیه مافیه چ فروزانفر).
-
مقلوب گر
لغتنامه دهخدا
مقلوب گر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) وارونه کار. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) : در صورت مات برد می بخشدمقلوب گری چو او که را دیدی .مولوی (کلیات شمس ایضاً).
-
مکالم
لغتنامه دهخدا
مکالم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از مکالمه . هم سخن . (فرهنگ نوادر لغات دیوان شمس چ فروزانفر) : کم طمع شد آن کسی کو طمع در عشق تو بنددکم سخن شد آن کسی که عشق با او شد مکالم .مولوی .
-
منظرگاه
لغتنامه دهخدا
منظرگاه . [ م َ ظَ ] (اِ مرکب ) محل نظر. تماشاگاه : درآ در دل که منظرگاه حق است و گر هم نیست منظر می توان کرد.مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر) (فرهنگ نوادر لغات ).
-
منظرگه
لغتنامه دهخدا
منظرگه . [ م َ ظَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) منظرگاه : دل خراب چو منظرگه اله بودزهی سعادت جانی که کرد معماری .مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر) (فرهنگ نوادر لغات ). رجوع به منظرگاه شود.