کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروریخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروریخته
لغتنامه دهخدا
فروریخته . [ ف ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) هرچه بر زمین ریخته شده باشد از آب و خون و جز آن . || هدررفته و از میان رفته . رجوع به فروریختن شود.
-
جستوجو در متن
-
رمبیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] rombide خرابشده و فروریخته.
-
مهال
لغتنامه دهخدا
مهال . [ م ُ ] (ع ص ) خاک و ریگ فروریخته . (ناظم الاطباء). فروریخته از خاک و ریگ و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || آرد فروریخته در انبان . (ناظم الاطباء).
-
متلاشی
فرهنگ واژههای سره
فرو پاشنده، فروریخته
-
تنبیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] tambide بنایی که سقف و دیوارهای آن بر روی هم فروریخته.
-
پاشیده
واژگان مترادف و متضاد
پراکنده، فروریخته، متفرق، متلاشی ≠ منسجم
-
ساکب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sākeb ریزان؛ فروریزنده؛ فروریخته (آب، اشک).
-
بام شکسته
لغتنامه دهخدا
بام شکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که بام درهم فروریخته دارد. که بام نادرست و خراب دارد. بام فروریخته . شکسته بام . خراب . ویران : یارب کی بینم آسیای فلک راآب زده ، سنگ سوده ، بام شکسته . خاقانی .|| (بااضافه ) بام ویران و درهم فروریخته .
-
ویران
واژگان مترادف و متضاد
بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه ≠ آباد
-
افشان شدن
لغتنامه دهخدا
افشان شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده و منتشر شدن . فروریخته شدن .
-
اهیل
لغتنامه دهخدا
اهیل . [ اَ هَْ ی َ] (ع اِ) ریگ فروریخته . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
کنثاب
لغتنامه دهخدا
کنثاب . [ ک ِ ] (ع اِ) ریگ فروریخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
هثم
لغتنامه دهخدا
هثم . [ هَُ ث ُ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ فروریخته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
تنبیده
فرهنگ فارسی معین
(تَ دِ) (ص مف .) 1 - جنبیده ، لرزیده . 2 - بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخته .