کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروردجان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروردجان
/farvardjān/
معنی
= فروردگان: ◻︎ کرد شاها مهرگان از دست گشت روزگار / باغ را کوته دو دست از دامن فروردجان (ضمیری: لغتنامه: فروردگان).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروردجان
لغتنامه دهخدا
فروردجان . [ ف َرْ وَ دَ ] (اِ مرکب ) فروردین بود. (فرهنگ اسدی ). معرب فروردگان است که خمسه ٔ مسترقه باشد. (برهان ذیل فروردگان ) : کرد شاها مهرگان از دست گشت روزگارباغ را کوته دو دست از دامن فروردگان . ضمیری .رجوع به فروردگان و فروردیان شود.
-
فروردجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) farvardjān = فروردگان: ◻︎ کرد شاها مهرگان از دست گشت روزگار / باغ را کوته دو دست از دامن فروردجان (ضمیری: لغتنامه: فروردگان).
-
جستوجو در متن
-
جشن پوردگان
لغتنامه دهخدا
جشن پوردگان . [ ج َ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به پوردگان و فروردگان و فروردجان در همین لغت نامه شود.
-
پوردگان
لغتنامه دهخدا
پوردگان . [ پ َ وَ دَ / دِ ] (اِ) فارسیان خمسه ٔ مسترقه را بر پنج روز آخر آبان ماه می افزایند که مجموعاً ده روز شود و آن ده روز را پوردگان میگویند و در این روزها جشن سازند و شادی نمایند و آن را جشن پوردگان خوانند ومعرب آن فوردجان است . (برهان ). پورد...
-
ضمیری
لغتنامه دهخدا
ضمیری . [ ض َ ] (اِخ ) شاعری است باستانی .بیتی چند از اشعار او در لغت نامه ٔ اسدی آمده است :گاه کوه بیستون و گنج بادآور زنندگاه دست سلمکی و پرده ٔ عشرا برندرونق پالیز رفت اکنون که بلبل نیمشب بر سر پالیزبان کمتر زند پالیزبان کرد شاها مهرگان ازدست گشت ...
-
پنجه ٔ دزدیده
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ دزدیده . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ دُ دی دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترجمه ٔ خمسه ٔ مسترقه است و آن پنج روزی باشد که در آخر تقویمها نویسند. و وجه تسمیه به دزدیده از آن جهت است که وزیر یکی از پادشاهان عجم حاصل این پنج روز را از تمام ممالک او هم...
-
فروردگان
لغتنامه دهخدا
فروردگان . [ ف َرْ وَ دَ ] (اِ مرکب ) (از: فرورد + گان پسوند نسبت ) در پهلوی فرورتیکان . فروردگان به دو جشن اطلاق شده است : یکی جشنی است که در پنج روز آخرسال (یا ده روز با احتساب پنج روز اضافی ) به یاد فروردها یا فروهران ، درگذشتگان برپا میکردند و آن...
-
گشت
لغتنامه دهخدا
گشت . [ گ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) قیاس کنید با کردی گَشت (تفریح ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیر و گشت . (برهان ). سیر و گردیدن . (غیاث ). مشی و سیر و گردش . (ناظم الاطباء). گشت زمان . صرف دهر. طواف . طوف : به وصال اندر ایمن بدم از گشت زمان تا فراق...
-
کوته کردن
لغتنامه دهخدا
کوته کردن . [ ت َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوتاه کردن شود.- کوته کردن دست از چیزی ؛ از تصرف در آن خودداری کردن . احتراز کردن از مداخله ٔ در آن . دوری و اجتناب کردن از آن . دست کشیدن از آن : ز چیز کسان دست کوته...
-
پنجه
لغتنامه دهخدا
پنجه . [ پ َ ج َ /ج ِ ] (اِ) پنج انگشت با کف دست و پا باشد از انسان و حیوانات دیگر. (برهان قاطع). پنج انگشت دست از مچ تا سر انگشتان . راحة. (منتهی الارب ). تمام کف با انگشتان و نیز انگشتان به تنهائی بی کف . (زمخشری ) (منتهی الارب ). || برثُن (در شیر ...
-
مهرگان
لغتنامه دهخدا
مهرگان . [ م ِ رَ / رِ / رْ ] (اِ) مهر و محبت پیوستن . (برهان ). مهر و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء). || نام روز شانزدهم از هر ماه . (برهان ). روز مهر از ماه مهر و آن روز شانزدهم است . (آنندراج ) (از جهانگیری ). روز شانزدهم مهر ماه و عیدی از اعیاد ای...
-
روزگار
لغتنامه دهخدا
روزگار. (اِ مرکب ) از: روز + گار. (از غیاث اللغات ) در پهلوی روچکار مجموعه ٔ ایام . (فرهنگ فارسی معین ). ایام . زمان . وقت .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) مدت : بتا روزگاری برآید براین کنم پیش هرکس ترا آفرین . بوشکور.خور بشادی نوبهاری روزگارمی گس...
-
دامن
لغتنامه دهخدا
دامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از ...