کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرودافتادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرودافتادن
لغتنامه دهخدا
فرودافتادن . [ ف ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) آویخته شدن . فروافتادن . سرنگون شدن : تهدل ؛ فرودافتادن شاخهای درخت . (منتهی الارب ). رجوع به فروافتادن شود.
-
جستوجو در متن
-
هوی
لغتنامه دهخدا
هوی . [ هََ ی وی ی ] (ع اِ) پاره ای از شب . || بانگ و فریاد. || (مص ) از بالابه زیر افتادن یا هوی به فتح بالا برآمدن و به ضم فرودافتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
نگون آمدن
لغتنامه دهخدا
نگون آمدن . [ ن ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نگون شدن . رجوع به نگون و نگون شدن شود : همه سنگ مرجان شد و خاک خون بسی سروران را سر آمد نگون . فردوسی .- نگون اندرآمدن ؛ به خاک افتادن . با سر به زمین افتادن . به سر فرودافتادن : نگون اندرآمد شماسای گُردبیفتاد ...
-
استنزال
لغتنامه دهخدا
استنزال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرودآوردن . فروفرستادن . || از مرتبه ٔ خود فرودافتادن . || فرودآمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).- علم استنزال الارواح و استحضارها فی قوالب الاشباح ؛ و هو من فروع علم السحر. و اعلم ان تسخیر الجن او الملک من غیر...
-
مهبل
لغتنامه دهخدا
مهبل . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) زهدان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای بچه اندر شکم . (مهذب الاسماء). بچه دان . || دهان فرج زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دهانه ٔ زهدان . جایی که نره در آن داخل می گردد. (ناظم الاطباء). راه نره در فرج زن . (آنندراج ). در ا...
-
نزول کردن
لغتنامه دهخدا
نزول کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نزول نمودن . فرودآمدن . منزل کردن . توقف کردن . ساکن شدن . وارد شدن . ورود کردن : بر کران آب برابر شاه مالک نزول کرد. (تاریخ بیهقی ص 698).ناگاه غمت بر دل ما کرد نزول جان پیش غمت بهر نثار آوردیم . ناصرخسرو.هر دشت ...
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ِ /ف ُ ] (پیشوند، ق ) در پهلوی فرت ، پارسی باستان ظاهراً فروتا ، سنسکریت پروتا . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نشیب و زیر و پائین . (برهان ). تحت . زیر. مقابل زبر و بر. (از یادداشت بخط مؤلف ). همواره بصورت ترکیب با افعال یا بهمراه حروف اضافه و ...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...