کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروداشتن
لغتنامه دهخدا
فروداشتن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) خم کردن . فروآوردن : چون دو جهان دیده بر او داشتندسر ز پی سجده فروداشتند. نظامی . || رها کردن .- دست فروداشتن ؛ دست کشیدن . چیزی را از دست رها کردن : فروداشت دست از کمربند اوی شگفتی فروماند از بند اوی . فردوسی . || ...
-
جستوجو در متن
-
اخرنفاق
لغتنامه دهخدا
اخرنفاق . [ اِ رِ ] (ع مص ) خرفقه . سر فروداشتن . || خاموش بودن . || دوسیدن به زمین .
-
طمأنة
لغتنامه دهخدا
طمأنة. [ طَ ءَ ن َ ] (ع مص ) فروداشتن . (زوزنی ): طمأن ظهره ؛ پست و برابر نمود پشت را. || طمأن من الامر؛ آرامید از کار. (منتهی الارب ).
-
خرفقة
لغتنامه دهخدا
خرفقة. [ خ َ ف َ ق َ ] (ع مص ) سر فروداشتن و خاموش بودن . || دوسیدن بزمین . (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
-
تطأطو
لغتنامه دهخدا
تطأطؤ. [ ت َ طَءْ طُءْ ] (ع مص ) سر فروداشتن . (زوزنی ). پست کردن سررا و فرود افگندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تطأطأت لهم تطأطؤ الدلاة؛ ای خفضت لهم نفسی کتطأمن الدلاة. و دلاة جمع دال است و آن از دلو گرفته شد...
-
طأطاءة
لغتنامه دهخدا
طأطاءة. [ طَءْ طَ ءَ ] (ع مص ) پست نمودن سر را. فروافکندن سر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر پست کردن چنانکه در رکوع کنند. (غیاث اللغات ). سر در پیش افکندن . سر پست کردن . (صراح ). سر فروداشتن . (زوزنی ). فرودآوردن سر را. || طأطاء یده بالعنان ؛ ف...
-
غض
لغتنامه دهخدا
غض . [ غ َض ض ] (ع مص ) غض طَرف ؛ فروخوابانیدن چشم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشم خوابانیدن . (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فروخوابانیدن چشم . (تاج المصادربیهقی ): غض بصر؛ چشم پوشی . غض بصر از کسی ؛ برگردانیدن چشمها از او. || غض طرف کس...
-
غضاضة
لغتنامه دهخدا
غضاضة. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) غضاضة کسی ؛ تازه روی گردیدن او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غضاضة شباب ؛ طراوت و تری و تازگی و جوانی . (از قطر المحیط). تازه شدن . (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). تازگی . طراوت . (صراح ). || غضاضة طَرف ؛ فروخوابانیدن چشم را.(من...
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...
-
داشتن
لغتنامه دهخدا
داشتن . [ ت َ ] (مص ) دارا بودن . مالک بودن . صاحب بودن چیزی را. صاحب آنندراج گوید: داشتن ، معروف و این گاهی یک مفعول دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید:فلانی زور دارد و یا ملک دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید: فلانی فلانی را دوست میدارد : از...