کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروداشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروداشت
/forudāšt/
معنی
۱. تقصیر؛ کوتاهی.
۲. (اسم) (موسیقی) قسمت آخر یک اجرا که برای حسن ختام میباشد: ◻︎ از پس هر شامگهی چاشتیست / آخر برداشت فروداشتیست (نظامی۱: ۶۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
degradation, repression
-
جستوجوی دقیق
-
فروداشت
لغتنامه دهخدا
فروداشت . [ ف ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) فروگذاشت که به آخر رسانیدن و ختم کردن خوانندگی باشد. (برهان ). (اصطلاح موسیقی ) در اصطلاح موسیقی مقابل برداشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : چون نوای طرب اینجا به فروداشت رسیدهرچه خواهی که بود آن تو، آن آن تو ...
-
فروداشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] forudāšt ۱. تقصیر؛ کوتاهی.۲. (اسم) (موسیقی) قسمت آخر یک اجرا که برای حسن ختام میباشد: ◻︎ از پس هر شامگهی چاشتیست / آخر برداشت فروداشتیست (نظامی۱: ۶۳).
-
واژههای همآوا
-
فرو داشت
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (مص مر.) 1 - فرو گذاشتن ، تقصیر، کوتاهی . 2 - انجام و آخر کار. 3 - تنزل ، به پستی گراییدن .
-
جستوجو در متن
-
conclusion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نتیجه، استنتاج، پایان، انعقاد، خاتمه، فرجام، ختم، اتمام، اختتام، انجام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت
-
conclusions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نتیجه گیری، استنتاج، نتیجه، پایان، انعقاد، خاتمه، فرجام، ختم، اتمام، اختتام، انجام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت
-
فروگذاشت
لغتنامه دهخدا
فروگذاشت . [ف ُ گ ُ ] (مص مرکب مرخم ) فروگذاشتن . فروگذار کردن .- فروگذاشت کردن ؛ نپرداختن به کاری و خودداری از انجام آن : فروگذاشت نمی کنم در باب او. (تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین فروگذاشت نمی کند مصلحت خلافت را. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فروگذاشتن ش...
-
فروداشتن
لغتنامه دهخدا
فروداشتن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) خم کردن . فروآوردن : چون دو جهان دیده بر او داشتندسر ز پی سجده فروداشتند. نظامی . || رها کردن .- دست فروداشتن ؛ دست کشیدن . چیزی را از دست رها کردن : فروداشت دست از کمربند اوی شگفتی فروماند از بند اوی . فردوسی . || ...
-
برداشت
لغتنامه دهخدا
برداشت . [ ب َ ] (مصدر مرخم ) مخفف برداشتن . (یادداشت مؤلف ). || آنچه دکاندار یا یکی از دوشریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد: شما برداشت کرده اید هزارتومان من پانصد تومان . (یادداشت مؤلف ). عمل برداشتن قسمتی از چیزی یا سرمایه ای پیش از آنکه هنگام تقس...
-
دوبیتی
لغتنامه دهخدا
دوبیتی . [ دُ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) (اصطلاح عروضی ) مثنات . مثنی . (السامی فی الاسامی ). مثناة. (زمخشری ). رباعی . (یادداشت مؤلف ). ترانه . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ). رباعی ، چه به اصطلاح عروض دو بیت مربع را گویند و چون مجموع آن به منزله...
-
روین
لغتنامه دهخدا
روین . [ ی َ ] (یونانی ، اِ) اسم یونانی فوةالصبغ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عروق الخمر. (منتهی الارب ). روناس . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). به هندی مجیهنه . (از غیاث اللغات ) : آن...
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...
-
افشردن
لغتنامه دهخدا
افشردن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص ) فشردن . چیزی را سخت بهم گرفته بزور پنجه خلاصه ٔ آن برآوردن و این را به تازی عصیر گویند. (آنندراج ). افشاردن . فشردن . پالودن . (ناظم الاطباء). فشار دادن . آب یا شیره یا روغن چیزی را بفشار گرفتن . عصاره گرفتن . افشره گرفتن...
-
داشت
لغتنامه دهخدا
داشت . (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم از داشتن به معنی حفظ و نگهداری و توجه و حمایت و حراست و صیانت : عالمی را بنکوداشت نگه دانی داشت مال خویش از قبل داشت نداری تو نگاه . فرخی .و از خداوند عز اسمه میخواهیم تا وی را و ایشان را جمله رابه داشت خویش شغلهای ...