کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروخوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تلهم
لغتنامه دهخدا
تلهم . [ ت َ ل َهَْ هَُ ] (ع مص ) به یکبار فروخوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زقف
لغتنامه دهخدا
زقف . [ زَ ] (ع مص ) فروخوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
سرط
لغتنامه دهخدا
سرط. [ س َ رَ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (بحر الجواهر).
-
لذج
لغتنامه دهخدا
لذج . [ ل َ ] (ع مص ) فروخوردن آب را. || اندک اندک فروبردن آب را. || ستیهیدن پیش کسی در خواستن و سؤال . (منتهی الارب ).
-
جرع
لغتنامه دهخدا
جرع . [ ج َ ] (ع مص ) فروخوردن آب را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (آنندراج ). آب خوردن . (دهار). شرب الماء. (بحر الجواهر). || یکباره آب را خوردن . جَرَع . (از اقرب الموارد). || اندک اندک خوردن شراب . (از مصادر زوزنی ). رجوع به ...
-
مجرع
لغتنامه دهخدا
مجرع . [ م ُ ج َرْ رِ ] (ع ص ) فروخوراننده ٔ خشم و جز آن . (از آنندراج ). آن که سبب می شود آشامیدن آب و فروخوردن خشم را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
ازدراد
لغتنامه دهخدا
ازدراد. [ اِ دِ ] (ع مص ) فروبردن لقمه و جز آن را بگلو. (از منتهی الارب ). بگلو فروبردن . (غیاث اللغات ). فروخوردن . ابتلاع . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بلع کردن
لغتنامه دهخدا
بلع کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناجویده فروبردن . بلعیدن . (فرهنگ فارسی معین ). فروخوردن . اوباریدن . ابتلاع . بلع. رجوع به بلع شود.
-
تغویط
لغتنامه دهخدا
تغویط. [ ت َغ ْ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه را و لقمه را کلان گرفتن . || دورتک ساختن چاه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
فرو
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) foru ۱. پایین، زیر، درون (در ترکیب با کلمۀ دیگر): فروافتادن، فروخوردن.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] پایین.۳. (صفت) [قدیمی] حقیر؛ پست؛ کوچک.
-
غمج
لغتنامه دهخدا
غمج . [ غ َ ] (ع مص ) فروخوردن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشامیدن . (المصادر زوزنی ). آشامیدن آب را به جرعه های پی درپی . (از اقرب الموارد). اندک اندک خوردن شراب را. (تاج المصادر بیهقی ).
-
هلقمة
لغتنامه دهخدا
هلقمة. [ هََ ق َ م َ ] (ع مص )فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب ). و گویا از ریشه ٔ لقم برساخته شده است چنانکه هبلعة از بلع. (از اقرب الموارد). || بسیار خوردن . (منتهی الارب ).
-
طبع
لغتنامه دهخدا
طبع. [ طِ ] (ع اِ) جای پست فروخوردن آب . || پری . چنانکه کیل و مشک و جوی و نهر. || زنگ . ریمناکی . ج ، اطباع . || ریمناکی سخت از زنگ . || زشتی . عیب . (منتهی الارب ).
-
قذمة
لغتنامه دهخدا
قذمة. [ ق ُ م َ ] (ع مص ) فروخوردن آب . (از منتهی الارب ). گویند: قذم قُذمَة؛ فروخورد آب را. (منتهی الارب ). || (اِ)جرعة. (ناظم الاطباء). جرعةالماء. (اقرب الموارد).
-
لقف
لغتنامه دهخدا
لقف . [ ل َ ] (ع مص ) لقفان . شتاب و سبک گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). سبک فراگرفتن . فراگرفتن و زود فروواریدن . (تاج المصادر). زود فروواریدن و زود فراگرفتن .(زوزنی ). زود فروخوردن . (ترجمان القرآن ) (زوزنی ).