کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رخ فروختن
لغتنامه دهخدا
رخ فروختن . [رُ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) مخفف رخ افروختن : تو به بادام و پسته رخ مفروزهیچ گنبد نگه ندارد گوز. سنایی .و رجوع به رخ افروختن و روی افروختن شود.
-
سرکه فروختن
لغتنامه دهخدا
سرکه فروختن . [ س ِ ک َ / ک ِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) فروختن سرکه . || کنایه از ترش رویی کردن و روی درهم کشیدن . (برهان ) (رشیدی ). ابرو ترش کردن . (غیاث ) (آنندراج ) : برگ می صبوح کن سرکه فروختن که چه گرچه ز خواب جسته ای خوش ترش و گران سری .خاقانی .
-
شال فروختن
لغتنامه دهخدا
شال فروختن . [ ف ُت َ ] (مص مرکب ) فروختن شال . تجارت شال . فروش شال .
-
شمع فروختن
لغتنامه دهخدا
شمع فروختن . [ ش َف ُ ت َ ] (مص مرکب ) کار فروش شمع. شمعفروشی . || مخفف شمع افروختن . شمع روشن کردن : بفرمود تا شمع بفروختندبه هر سوی ایوان همی سوختند فردوسی .به طیبت کردن ار شمعی فروزی ازآن طیبت چو شمعی هم بسوزی . عطار.رجوع به شمع برافروختن شود.
-
شر فروختن
لغتنامه دهخدا
شر فروختن . [ ش َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) کاری پرزحمت یا فساد را به دیگری محول کردن . || کسی را وکیل ادعای مشکل بر کسی کردن . (فرهنگ نظام ).
-
نسیه فروختن
لغتنامه دهخدا
نسیه فروختن . [ ن َس ْ / ن ِس ْ ی َ / ی ِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) نسیه دادن .
-
لغز فروختن
لغتنامه دهخدا
لغز فروختن . [ ل ُ غ َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) لغاز خواندن . لغازخوانی کردن : مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد. حافظ.گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش آه از این لطف به انواع عتاب آلوده .حافظ.
-
افاده فروختن
لغتنامه دهخدا
افاده فروختن . [ اِ دَ / دِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول بمعنی افاده کردن . تکبر کردن . خودبینی کردن . و رجوع به افاده کردن شود.
-
پس فروختن
لغتنامه دهخدا
پس فروختن . [ پ َف ُ ت َ ] (مص مرکب ) فروختن خریده ای را به فروشنده .
-
بو فروختن
لغتنامه دهخدا
بو فروختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) مصدر بوفروش . (آنندراج ). عطاری کردن . || مشک فروختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حسن فروختن
لغتنامه دهخدا
حسن فروختن . [ ح ُ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) حسن فروشی کردن . زیبایی خود را به رخ دیگران کشیدن : هر سروقد که بر مه و خور حسن میفروخت چون تو درآمدی پی کار دگر گرفت .حافظ.
-
خشت فروختن
لغتنامه دهخدا
خشت فروختن . [ خ ِ ف ُ ت َ] (مص مرکب ) فروختن خشت به بنایان و دیگر مردمان .
-
خرده فروختن
لغتنامه دهخدا
خرده فروختن . [ خ ُدَ / دِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) مقابل عمده فروختن . جزئی فروختن . کالای کوچک فروختن . مقابل عمده فروشی کردن .
-
پس فروختن
لهجه و گویش تهرانی
دوباره فروختن به فروشنده قبلی
-
جار زدن و جنس فروختن
دیکشنری فارسی به عربی
صقر