کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
lower class
طبقۀ پایین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] طبقهای در جامعه که ازنظر برخورداری از امکانات مادی در مرتبهای فروتر از طبقات دیگر جامعه قرار دارد
-
پیش کسوتی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (حامص .)1 - مقامی بالاتر از مرید و فروتر از شیخ . 2 - در ورزش ، کسی که بر دیگران سابقه بیشتری در آن ورزش دارد.
-
متذایل
لغتنامه دهخدا
متذایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) فروتر و پست تر حال . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تذایل شود.
-
اخفض
لغتنامه دهخدا
اخفض . [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خفض . فرودتر. فروتر. زیرتر. || فروتن تر. افتاده تر.
-
خیف ذی القبر
لغتنامه دهخدا
خیف ذی القبر. [ خ َ ف ِ ذِل ْ ق َ ] (اِخ ) نام موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
-
خیف النعم
لغتنامه دهخدا
خیف النعم . [ خ َ فُن ْ ن َ ع َ ](اِخ ) موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
-
پیش کسوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] piškesvat ۱. (ورزش) کسی که در زورخانه و کارهای ورزشی بیش از دیگران سابقه دارد.۲. (تصوف) مقام کسی که مقامش بالاتر از مرید و فروتر از شیخ است.
-
مادون
لغتنامه دهخدا
مادون . (ع ص مرکب ) ماسوا و فروتر و پائین تر. (ناظم الاطباء). ماسوا و بمعنی فروتر نیز آمده . (غیاث ) (آنندراج ). زیردست ، مقابل مافوق .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از ما (آنچه ) + دون (فرودتر) آنچه فروتر است . آنچه فرود است : جمله بر خودحرام کرده بدی...
-
لبان
لغتنامه دهخدا
لبان . [ ل َ ] (ع اِ) سینه . میانه ٔ سینه . مابین دو پستان . سینه ٔ ستور شکافته سم بخصوص . (منتهی الارب ). فروتر از سینه و جایگاه بربند اسب . (مهذب الاسماء).فروتر سینه . (بحر الجواهر). || شیر زن .
-
آرش
لغتنامه دهخدا
آرش . [ رَ ] (اِ) اَرَش : شاعر که دید به قدِ کاونجک بیهوده گوی و نحسک و بوالکنجک از ...ن خر فروتر و پنج آرش می برجهد سبکتر اَز منجک .منجیک .
-
تذایل
لغتنامه دهخدا
تذایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) فروتر گردیدن حال : تذایلت حالُه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
-
بارن
لغتنامه دهخدا
بارن . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) بارون . لقبی بوده است که اروپائیان در گذشته آن را به مالک زمین وسیع میدادند. اشراف زمیندار، فروتر از ویکنت و برتر از شوالیه .
-
گنج سای
لغتنامه دهخدا
گنج سای . [ گ َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ گنج . آنچه که گنج را ساید. || آنچه گنج را فروتر از خویش گیرد : گوهر گنج سای مدح تراگشته غواص ذهن من مهجور.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 268).
-
کرکر و هرهر
لغتنامه دهخدا
کرکر و هرهر. [ ک ِ ک ِ رُ هَِ هَِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )خنده نه به حد اعتدال . (یادداشت مؤلف ). خنده ٔ نامعتدل و ممتد اما فروتر از قهقهه . رجوع به کرکر شود.
-
کژکلاه
لغتنامه دهخدا
کژکلاه . [ ک َ ک ُ ] (ص مرکب ) که کلاه کژ دارد. کج کلاه . که کلاه یک بری بر سر نهد. که کلاه چنان بر سر نهد که لبه از یکسوی سر برترو از سوی دیگر سر فروتر باشد. رجوع به کج کلاه شود.