کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرهانج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرهانج
/farhānaj/
معنی
۱. شاخۀ پاجوش درخت که آن را در زمین میخواباندند و قسمت پایین آن را زیر خاک میکردند تا ریشه بدواند.
۲. شاخۀ تاک که در زیرِ زمین میکردند و سر آن را از جای دیگر بیرون میآوردند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرهانج
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - شاخة بزرگی که از درخت ببرند تا شاخه های دیگر برآید. 2 - شاخة درختی که به درخت دیگر پیوند کنند. 3 - شاخة درخت انگوری که آن را در زمین کنند و از جای دیگر تتمة آن را بر آرند؛ عکیس .
-
فرهانج
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) پیرامون دهان از جانب بیرون .
-
فرهانج
فرهنگ فارسی معین
(فَ نَ) (اِ.) بختک ، کابوس .
-
فرهانج
لغتنامه دهخدا
فرهانج . [ ف َ ن َ ] (اِ) شاخ بزرگی که از درخت ببرند تا شاخهای دیگر برآید. (برهان ). فرنج . فرهنگ . فرهنج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || شاخ درختی را نیز گویند که پیوند کنند به درخت دیگر. (برهان ). شاخ درخت انگوری که آن را در زمین کنند و از جای دیگر ت...
-
فرهانج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرهنج، فرنج› [قدیمی] farhānaj ۱. شاخۀ پاجوش درخت که آن را در زمین میخواباندند و قسمت پایین آن را زیر خاک میکردند تا ریشه بدواند.۲. شاخۀ تاک که در زیرِ زمین میکردند و سر آن را از جای دیگر بیرون میآوردند.
-
فرهانج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farhānaj = بختک
-
جستوجو در متن
-
فرونجک
لغتنامه دهخدا
فرونجک . [ ف ُ ج َ ] (اِ) گرانی و سنگینی که در خواب بر مردم افتد و به عربی کابوس و عبدالجنه گویند. (برهان ). فرنجک . فرهانج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || اطراف دهان و پیرامونش آن را نیز گفته اند از جانب بیرون . (برهان ). فرنج . فرهانج . (حاشیه ٔ برها...
-
فرهنج
لغتنامه دهخدا
فرهنج . [ ف َ هََ ] (اِ) فرهنگ . علم و فضل و دانش و عقل و ادب . (برهان ). رجوع به فرهنگ شود. || کتابی را نیز گویند که مشتمل باشد بر لغات فارسی . (برهان ). رجوع به فرهنگ شود. || شاخ درختی را گویند که آن را بخوابانند و خاک بر بالای آن ریزند و از آنجا ب...
-
بختک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) baxtak ۱. حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد.۲. رؤیای وحشتناک توٲم با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب میپراند؛ کابوس؛ خفتک؛ خفتو؛ برفنجک؛ درفنجک؛ فرنجک؛ فدرنجک؛ برغفج؛ برخفج؛ خفج؛ فرهانج؛ کرنجو؛ سکاچه.
-
کابوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kābus ۱. حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد و شخص خیال میکند که چیزی سنگین بر سینهاش فشار میآورد و نمیتواند تکان بخورد؛ خفتک؛ خفتو؛ بختک؛ برخفج؛ خفج؛ خفجا؛ خفرنج؛ برفنجک؛ درفنجک؛ فرنجک؛ فدرنگ؛ فرهانج؛ کرنجو؛ سکاچه...
-
عکیس
لغتنامه دهخدا
عکیس . [ ع َ ] (ع اِ) شیر که بر شوربا و خوردنی ریزند. (منتهی الارب ). شیر که بر «مرق » ریزند. (از اقرب الموارد). || نوعی از طعام که از شیر و آرد سازند. (منتهی الارب ). || شیر تازه که بر آن پیه گداخته ریخته نوشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ...
-
برفنجک
لغتنامه دهخدا
برفنجک . [ ب َ ف َ ج َ ] (اِ) فدرنجک .ورفنجک . فرنجک . فرونجک . فرهانج . بختک . (فرهنگ فارسی معین ). فرنجک و آن مرضی است که مردم را در خواب فروگیرد. (انجمن آرا) (برهان ). عبدالجنة. (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). کابوس . (اوبهی ) (ناظم الاطباء) (فرهن...
-
فرنجک
لغتنامه دهخدا
فرنجک . [ ف َ رَ ج َ ] (اِ) کابوس و عبدالجنة را گویند و آن گرانی و سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد و حکما گویند سبب آن ماده ٔ سوداوی است و در مؤید الفضلاء به این معنی با قاف نوشته شده است . (از برهان ). سکاچه . کابوس . بختک . ضاغوط. نیدلان . نی...
-
فرهنگ
لغتنامه دهخدا
فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و د...