کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرنگی مآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلعه فرنگی
لغتنامه دهخدا
قلعه فرنگی . [ ق َ ع َ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 96هزارگزی باختر سروستان و کنار شوسه ٔ شیراز به فیروز آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 54 تن است . آب آن از رودخانه ...
-
فلفل فرنگی
لغتنامه دهخدا
فلفل فرنگی . [ ف ِ ف ِ ل ِ ف َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلفل هندی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلفل هندی شود.
-
فرنگی باف
لغتنامه دهخدا
فرنگی باف . [ ف َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه بطرز فرنگی ها چیز میبافد. || (ن مف مرکب ) پارچه یا هر منسوج دیگر که بشیوه ٔ فرنگی بافته شود.
-
فرنگی دوز
لغتنامه دهخدا
فرنگی دوز. [ ف َ رَ ] (نف مرکب ) خیاط و دوزنده ای که به اسلوب فرنگی و با دقت و نظم جامه یا هر چیز دیگر را بدوزد. || (ن مف مرکب ) جامه یا هر چیز دیگر که به اسلوب فرنگی دوخته شده باشد.
-
فرنگی ساز
لغتنامه دهخدا
فرنگی ساز. [ ف َ رَ ] (نف مرکب ) هر صنعت گری که بطرز اروپائی مصنوع خود را بسازد. || (ن مف مرکب ) هر مصنوعی که دقیق و بشیوه ٔ اروپائیان ساخته شده باشد.
-
اماله ٔ فرنگی
لغتنامه دهخدا
اماله ٔفرنگی . [ اِ ل َ / ل ِ ی ِ ف َ رَ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) دستگاه تنقیه . حقنه . رجوع به اماله شود.
-
بادنجان فرنگی
لغتنامه دهخدا
بادنجان فرنگی . [ دَ / دِ ف َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از پاگوشتی است که بعد از کشف آمریکا پیدا شده و نام دیگرش تماته است . (فرهنگ نظام ). گوجه فرنگی . تمات . طماطم .
-
انجیر فرنگی
لغتنامه دهخدا
انجیر فرنگی . [ اَ رِ ف ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) میوه ٔ یک نبات خارداری است موسوم به کاکتیر و آنرا انجیر بربری و انجیر اسپانیولی نیز می نامند و در آفریقا بخصوص الجزیره دیوار باغهای خود را از این نبات قرار میدهند چه از جهت خار زیادی که دارد عبور...
-
انگور فرنگی
لغتنامه دهخدا
انگور فرنگی . [ اَ رِ ف َ رَ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) بصورت درختچه های کوچک خاردار و میوه های گوناگون شبیه به انگور مانند انگور فرنگی درشت و انگور فرنگی قرمز و نرگس درختی دیده می شود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 229). گالش انگور. رجوع به گالش انگور شود.
-
چشم فرنگی
لغتنامه دهخدا
چشم فرنگی . [ چ َ / چ ِ م ِ ف َرَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از عینک باشد. (آنندراج ). عینک . (ناظم الاطباء). چشمک . آلتی که برای تقویت نیروی باصره بر چشم گذارند. رجوع به چشمک شود.
-
توت فرنگی
لغتنامه دهخدا
توت فرنگی . [ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) چیالک . (فرهنگ فارسی معین ). توت سه گل ... به ترکی چیالک گویند کهج نامند. (ناظم الاطباء: توت سه گل ). گیاهی است از نوع گل سرخیان که میوه ٔ آن گلی رنگ با طعمی شیرین و مطبوع است . (از لاروس ). جزو گیاهان پایاست و دارای...
-
فلفل فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) felfelfarangi = فلفل 〈 فلفل قرمز
-
رشته فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] reštefarangi نوعی رشته که از آرد سیبزمینی یا آردگندم به شکل نوار یا لولۀ باریک درست میکنند؛ ماکارونی.
-
نمک فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (شیمی) namakefarangi = سولفاتدومنیزی
-
توت فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) tutfarangi ۱. میوهای سرخرنگ و ترشطعم، شبیه توت و درشتتر از آن که ملین، ادرارآور، تصفیهکنندۀ خون، و مقوی اعصاب است و برای اشخاص کمخون و مبتلایان به بیماریهای سل، رماتیسم، نقرس، سنگ کلیه، و تصل...