کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرنگی مآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرنگی مآب
/farangima'āb/
معنی
آنکه به آداب اروپاییان رفتار کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرنگی مآب
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) [ فر - ع . ] (ص مر.) کسی که به آداب اروپاییان رفتار می کند، متجدد.
-
فرنگی مآب
لغتنامه دهخدا
فرنگی مآب . [ ف َرَ م َ ] (ص مرکب ) آنکه در رفتار و کردار خود شیوه ٔ فرنگیان پیش گیرد. کسی که به طرز فرنگی زندگی کند.
-
فرنگی مآب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی. فارسی. عربی] farangima'āb آنکه به آداب اروپاییان رفتار کند.
-
واژههای مشابه
-
عروسک فرنگی
لغتنامه دهخدا
عروسک فرنگی . [ ع َ س َ ک ِ ف َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عروسک منسوب به فرنگ . که در فرنگ ساخته شده باشد. که ساخت فرنگ باشد.- مِثل ِ عروسک فرنگی ؛ با چشمان زاغ و چهره ٔ سرخ و سفید. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
گوجه فرنگی
لغتنامه دهخدا
گوجه فرنگی . [ گ َ / گُو ج َ/ ج ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) گل گلاب در ذیل گیاهان دولپه ای پیوسته گلبرگ در تیره ٔ بادنجانیان آرد: گوجه فرنگی یا تمات که میوه ٔ درشت قرمز آن دارای چندین خانه و خوراکی است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 238). و تقی بهرامی آرد: نباتی ...
-
کلاه فرنگی
لغتنامه دهخدا
کلاه فرنگی . [ ک ُ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) عمارتی که در میان عرصه سازند بناء در میان عرصه با گنبدی شبه مخروط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || اطاقکی مسقف که در وسط کاخها و باغها برای استراحت یا در میدانها برای فروش روزنامه و اغذیه سازند. کیوسک . (فرهنگ ف...
-
کلاه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] kolāhfarangi آلاچیق یا سایبان مدور که در وسط باغ درست میکنند؛ کیوسک.
-
گوجه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) go[w]jefarangi ۱. میوهای آبدار با پوست نازک سرخرنگ و تخمهای ریز که خام و پختۀ آن خورده میشود و دارای ویتامین C میباشد.۲. بوتۀ این گیاه که شاخههای بلند و برگهای بریده دارد؛ تمات؛ تماته.
-
French whipping
سربندی فرنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی سربندی که در آن ابتدا ضمن پیچیدن نخستین حلقۀ سربند به دور طناب یک سر سربند را گره میزنند و باقیماندۀ آن را در زیر حلقههای بعدی که هر بار با نیمگره زدن سر دیگر حاصل میشود پنهان میکنند، این روند دستکم تا رسیدن به طولی به ...
-
porridge
حلیمفرنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی غذای قوامدار که با پختن غلات خردشده در آب یا شیر تهیه میشود
-
vermicelli
رشتهفرنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی خمیراک رشتهمانند با قطر کم و طول زیاد
-
رشته فرنگی
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ رَ) (اِمر.) ماکارونی .
-
آب فرنگی
لغتنامه دهخدا
آب فرنگی . [ ف ِ رَ ] (اِخ ) نام چشمه ٔ آب معدنی به لاریجان .
-
کلاه فرنگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ رَ) (اِمر.) اتاقی معمولاً گرد (شش لوزی یا هشت گوش ) که گرداگرد آن دارای درها یا پنجره هایی به سوی فضای آزاد و سقف آن از هر سو دارای سایبانی پیش آمده است .