کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرنجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرنجه
لغتنامه دهخدا
فرنجه . [ ف َ / ف ِ رَ ج َ ] (اِخ ) نام ولایتی است و بندری بر ساحل دریای فرنگ . (برهان ). بندر نیست ، همان کشور فرانسه است : بر قسطنطنیه بگذرد و زمین برجان و فرنجه و شمال اندلس ، و به دریای محیط رسد. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 200).
-
جستوجو در متن
-
فرنجی
لغتنامه دهخدا
فرنجی . [ ف َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به فرنجه که ولایتی است و جمعی از رومیان بدانجا منسوب اند. (سمعانی ). رجوع به فرنگی شود.
-
الانی
لغتنامه دهخدا
الانی . [ اَ ] (ص نسبی ) نسبت است به الان ، اران : الانی سواری فرنجه بنام هنرها نموده بشمشیر و جام . نظامی .رجوع به الان و اران شود.
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِ) به زبان پهلوی شهرو مملکت را گویند که عربان مدینه خوانند. گویند حذیفه بعد از فتح همدان به نهاوند آمد و چون نهاوند کوچک بود و گنجایش سپاه او را نداشت ، فرمود که آنچه لشکر بکوفه بود به دینور و هرچه سپاه بصره بود به نهاوند فرود آمد و چون ماه ب...
-
سپر
لغتنامه دهخدا
سپر. [ س ِ پ َ ] (اِ) پهلوی «سپر» ، سانسکریت فلکه فرا (سپر)، ارمنی عاریتی و دخیل «اسپر» . اسپر. آلتی فلزی و مدور که بهنگام حمله ٔ دشمن آن را محافظ اعضاء بدن قرار می دادند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است و به عربی جُنّه گویند. (برهان ). ترجمه...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اِ ] (حرف ) همزه ٔ مکسوره در بعض کلمات گاهی افزوده و گاه حذف شود، معروفتر وقت را اصلی و غیرمعروف را مخفف یا مثقل توان گفت : براهیم و ابراهیم : دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم چون نیک بنگری همه شاگرد آزرند. ناصرخسرو.علی بِن ْ براهیم از شهر موصل بی...