کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرمان روا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرمان روا
معنی
( ~ . رَ) (ص مر.) حاکم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرمان روا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ) (ص مر.) حاکم .
-
فرمان روا
لغتنامه دهخدا
فرمان روا. [ ف َ ما رَ ] (ص مرکب ) کنایت از پادشاه نافذالامر باشد. (برهان ). پادشاهی که حکم و فرمانش رایج باشد. (ناظم الاطباء) : برهمن بدو گفت کای پادشاجهاندار دانا و فرمان روا. فردوسی .چو خورشید تابان میان هوانشسته بر او شاه فرمان روا. فردوسی .هم ان...
-
واژههای مشابه
-
کابل فرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← بافۀ فرمان
-
control centre
مرکز فرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی] اتاقی برای تنظیم علائم که فرایند هدایت در محدودۀ وسیعی از مسیرها از آنجا صورت میگیرد
-
control lock
قفل فرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] قفلی سختافزاری که از حرکت سطوح فرمان ممانعت میکند
-
command
فرمان 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] دستوری به یا درخواستی از یک برنامه یا برنامۀ کاربردی یا سامانۀ عامل یا نرمافزار دیگر برای اجرای کاری خاص
-
cue 2
فرمان 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] اشاره یا علامتی خطاب به بازیگران یا اعضای گروه تولید، برای شروع یا خاتمۀ عمل
-
handling 1
فرمانپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برداشت ذهنی هر فرد دربارۀ چگونگی پاسخگویی هواگرد به فرمانها
-
plysteer
فرمانکشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] ایرادی در ساخت تایر که موجب کشیده شدن آن به یک سو میشود
-
ploughing
فرمانگریزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] از دست رفتن فرمانگیری خودرو
-
centralized control
فرمان متمرکز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وضعیتی در پدافند هوایی که در آن دستورها مستقیماً از ردههای بالای فرماندهی به یگانهای آتشبار صادر میشود
-
decentralized control
فرمان نامتمرکز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وضعیتی در پدافند هوایی که در آن ردۀ بالاتر اقدامات واحدهای تحت امر را فقط در موارد ضروری پایش میکند
-
cyclic pitch control
فرمان هدایت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فرمانی که بهکمک آن خلبان برای حرکت بالگَرد به طرفین و عقب و جلو میتواند گام هریک از پرههای چرخانه را جداگانه تغییر دهد
-
فرمان آمدن
لغتنامه دهخدا
فرمان آمدن . [ ف َ م َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن فرمان و حکم . امر شدن : فرمان آمد که یا میکائیل بر زمین رو. (قصص الانبیاء).باز فرمان آید از سالار ده مر عدم را کآنچه خوردی بازده . مولوی (مثنوی دفتر 1 بیت 1894).رجوع به فرمان شود.