کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرعیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرعیه
لغتنامه دهخدا
فرعیه . [ ف َ عی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث فرعی . مقابل اصلیه . (یادداشت به خط مؤلف ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
موسسة فرعية
دیکشنری عربی به فارسی
مربوط ساختن , پيوستن , اشناکردن , درميان خود پذيرفتن , به فرزندي پذيرفتن , مربوط , وابسته
-
جستوجو در متن
-
اشناکردن
دیکشنری فارسی به عربی
موسسة فرعية
-
درمیان خود پذیرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
موسسة فرعية
-
به فرزندی پذیرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
تبن , موسسة فرعية
-
مربوط ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
شريک , موسسة فرعية
-
مربوط
دیکشنری فارسی به عربی
ذو علاقة , صحيح , مادة , متماسک , موسسة فرعية
-
وابسته
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , ذو علاقة , صفة , قريب , متحد , مرافق , موسسة فرعية
-
پیوستن
دیکشنری فارسی به عربی
اربط , اسمنة , التزم به , تعلق , جاور , حليف , شريک , شق , لحام , مزيد , ملحق , موسسة فرعية , موصل , نوع
-
اصلیة
لغتنامه دهخدا
اصلیة. [ اَ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث اصلی . مقابل فرعیة: جهات اصلیة. رجوع به اصلی و اصل و جهات شود. || چیزهای اصلی . (ناظم الاطباء).- حروف اصلیة ؛ حروفی باشند که در صرف کلمه باقی و پایدارند، در برابر حروف زایدة. رجوع به حرف زائد و کشاف اصطلاحات ال...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْس ِ ] (اِخ ) قمی . ابن محمد حسن . معروف به میرزای قمی . فقیه شیعی . وی اصلاً گیلانی و مولد او به سال 1152 هَ . ق . بجاپلق بود و در عراق تلمذ آقا باقر بهبهانی و دیگران کرد و سپس در قم اقامت گزید. او را تألیفات کثیره است از جمله ...
-
طنین
لغتنامه دهخدا
طنین . [ طَ ] (ع اِ) آواز مگس . (منتهی الارب ). بانگ مگس . (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). آواز کردن مگس . (تاج المصادر). وزوز. بانگ پشه . (مهذب الاسماء). بانگ گوش . (مهذب الاسماء) (دهار). آواز گوش . (منتخب اللغات ). بانگ تشت . (مهذب الاسماء) (منتهی ...
-
مجتهد
لغتنامه دهخدا
مجتهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) جهد کننده و اجتهاد کننده . (غیاث ). کوشش نماینده و اجتهاد کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کوشش نماینده وسخت کوشش کننده . (ناظم الاطباء) : او را گفت از شرق تا غرب زیر فرمان تو خواهد بود کار را مجدّو مجتهد باش و پاس ...