کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرعون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرعون
/fer'o[w]n/
معنی
زورگو؛ ستمگر؛ متکبر. Δ دراصل لقب عمومی پادشاهان قدیم مصر بوده است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
Pharaoh
-
جستوجوی دقیق
-
فرعون
لغتنامه دهخدا
فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) لقب ولیدبن مصعب است و او اول فراعنه ٔ مصر است . (برهان ). این شخص نامش منس بوده و اولین پادشاه مصر بعد از وحدت مصر شمالی و جنوبی است . نامی که مؤلف برهان ذکر کرده حاصل اشتباه تاریخ نویسان دوره ٔ اسلامی است . رجوع به تاریخ ...
-
فرعون
لغتنامه دهخدا
فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام پدر خضر. (از منتهی الارب ).
-
فرعون
لغتنامه دهخدا
فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام عامی است ملوک مصر قدیم را چون شاه و ملک برای ما. (از یادداشتهای مؤلف ). در یونانی فرئون ، محتمل است که کلمه از طریق سریانی وارد زبان عربی شده باشد و در قرآن هم آمده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). لقب هر پادشاه مصر. ...
-
فرعون
فرهنگ فارسی معین
(فِ عُ) [ معر. ] (اِ.) 1 - عنوان هر یک از پادشاهان قدیم مصر. 2 - مجازاً ستمکار، ظالم .
-
فرعون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: فرعَون، معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: فراعَنَة] [مجاز] fer'o[w]n زورگو؛ ستمگر؛ متکبر. Δ دراصل لقب عمومی پادشاهان قدیم مصر بوده است.
-
واژههای مشابه
-
فِرْعَوْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
لقب پادشاه مصر-نام جبار و ديکتاتور نژاد قبط و پادشاه ايشان (منظور از کلمه فرعون در قرآن كريم فقط براي فرعون زمان موسي استفاده شده است)
-
فرعون ثانی
لغتنامه دهخدا
فرعون ثانی . [ ف ِ ع َ ن ِ ثا ](اِخ ) لقب ولیدبن عبدالملک پادشاه مصر. (از تاریخ حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 253). این شخص نامش ولیدبن عبدالملک نبوده است و شاید منظور از فرعون ثانی رامسس دوم باشد. رجوع به تاریخ ملل شرق آلبر ماله و ژول ایزاک ترجمه ٔ ...
-
فرعون مقدونی
لغتنامه دهخدا
فرعون مقدونی .[ ف ِ ع َ ن ِ م َ ] (اِخ ) عنوان پادشاهان بطالسه ٔ مصر است . رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 2161 شود.
-
فرعون موسی
لغتنامه دهخدا
فرعون موسی . [ ف ِ ع َ ن ِ سا ] (اِخ ) نام پادشاه مصر که معاصر موسی بن عمران پیامبر بنی اسرائیل بوده است . هاکس نویسد: اکثری از علماء آثار مصریه بر آنند که این فرعون رامسس ثانی ، سومین پادشاه از طبقه ٔ نوزدهم سلاطین مصر است که نزد یونانیان به سسوستر ...
-
فرعون وار
لغتنامه دهخدا
فرعون وار.[ ف ِ ع َ / عُو ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آنکه زور گوید و سرکشی کند یا خود را خداوند جهان خواند : فرعون وار لاف اناالحق همی زنی وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست .سعدی .
-
آل فرعون
لغتنامه دهخدا
آل فرعون . [ ل ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) کسان فرعون .- مؤمن آل فرعون ؛ گویند از آل او تنها خِربیل یا شمعان نام ایمان داشت و ایمان خویش می نهفت . و بعضی گویند سه تن بوده اند که ایمان داشته اند، خربیل و آسیه زن فرعون و آن مرد که قصد قتل موسی را بموسی خبر دا...
-
جام فرعون
لغتنامه دهخدا
جام فرعون . [ م ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام جامی که فرعون در آن شراب میخورد. پیاله ٔ خاص فرعون . جام شرابخوری فرعون . و رجوع به جام فرعونی و فرعونی جام شود.
-
اصابع فرعون
لغتنامه دهخدا
اصابع فرعون . [اَ ب ِ ع ِ ف ِ ع َ / عُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شبیه مراوید است در درازی انگشت و از بحر حجاز آنرا می آورند. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). چیزیست مشابه به مرو در درازی انگشتی ، ازدریای حجاز آید، برای التیام جراحات علی الفور مجربست . ...
-
باغ فرعون
لغتنامه دهخدا
باغ فرعون . [ غ ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) در حوالی قاهره از توابع کشور مصر (کرسی آن مملکت ) باغی است که آنرا باغ فرعون گویند و در آنجا درخت بلسان است که روغن آن در نزد اطبای عالم اعتبار و اشتهار دارد و آن درخت را تخم بسیار است و لیکن آن را بهر جا که میکارند...