کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرس طنبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فرس النیل
لغتنامه دهخدا
فرس النیل . [ ف َ رَ سُن ْ نی ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به اسب آبی شود.
-
فرس من
لغتنامه دهخدا
فرس من . [ ف َ رَ م َ ] (اِخ ) پادشاه گرجستان معاصر اشک هیجدهم موسوم به اردوان سوم است که به تحریک تی بریوس امپراطور روم به جنگ اردوان آمد و اردوان سوم ، پسر خود را که ارد نام داشت به مقابله ٔ او فرستاد. ولی چون قوای فرس من بیشتر بود، اردبا او بجنگید...
-
فرس نهاده
لغتنامه دهخدا
فرس نهاده . [ ف َ رَ ن ِ / ن َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) مغلوب و شکست خورده : دوران که فرس نهاده ٔ تست با هفت فرس پیاده ٔ تست . نظامی .رجوع به فرس و فرس نهادن شود.
-
هفت فرس
لغتنامه دهخدا
هفت فرس . [ هََ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) هفت فلک : دوران که فرس نهاده ٔ توست با هفت فرس پیاده ٔ توست .نظامی (لیلی و مجنون ص 10).
-
فرس راندن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - اسب راندن . 2 - کنایه از: جستجو کردن ، تفحص کردن .
-
فرس ماژور
فرهنگ فارسی معین
(فُ ژُ) [ فر. ] (اِ.) حالتی که شخص برخلاف میل مجبور به انجام یا ترک فعلی شود، قوة قهریه ، زور و فشار به گونه ای که نتوان از آن اجتناب کرد.
-
فرس نهادن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ. نَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) شکست خوردن ، درمانده شدن .
-
فرس نامه
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) کتابی که از اسب ، اندام و انواع آن بحث کند.
-
تاریخ فرس
لغتنامه دهخدا
تاریخ فرس . [ خ ِ ف ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به تاریخ قدیم و تاریخ یزدگردی شود.
-
ماء فرس
لغتنامه دهخدا
ماء فرس . [ ءِ ف َ رَ ] (اِخ ) جایگاهی است . عقبةبن عامر به اینجا فرود آمده بود. تشنگی به قوم عقبة غلبه کرد. عقبةبنای نماز و دعا گذارد و اسب در پشت سر وی مشغول جستجو بود. ناگاه در جایی آب برآمد و حیوان شروع به مکیدن آن کرد و چون مردم آگاه شدند کندن آ...
-
پف فرس
لغتنامه دهخدا
پف فرس . [ پْف ِ / پ ِ ف ِ ف ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای در سویس از بخش سن گال و که 1675 تن سکنه دارد و دارای چشمه های آب معدنی است .
-
چهار فرس
لغتنامه دهخدا
چهار فرس . [ چ َ / چ ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ فرس ) چهارعنصر. چهارآخشیج . رجوع به چارفرس شود.
-
فرس النهر
دیکشنری عربی به فارسی
کرگدن , اسب ابي
-
فرس ماژور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: force majeure] forsmāžor ۱. زور و فشار.۲. (حقوق) حالتی غیر منتظره و اجتنابناپذیر که در آن انجام تعهد امکانپذیر نباشد.
-
جستوجو در متن
-
طنبور
لغتنامه دهخدا
طنبور. [ طَم ْ / طُم ْ ] (معرب ، اِ) یکی از آلات مهتز است از ذوات الاوتار. و صاحب نفایس الفنون گوید: طنبور همان است که اکنون به کمانچه مشهور است . قسمی ماندولینا از ذوات الاوتار و آن در ایران و بلغارستان و میان عرب متداول است . از آلات موسیقی و از ذو...