کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرسودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرسودن
/farsudan/
معنی
۱. ساییده شدن.
۲. (مصدر متعدی) بهتدریج از میان بردن.
۳. (مصدر متعدی) ضعیف و ناتوان کردن: ◻︎ نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی: ۱/۸).
۴. [مقابلِ افزودن] کم شدن: ◻︎ فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو: ۳۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خستن، خسته کردن
۲. پوسیدن، پوساندن
۳. ساییدن، مالیدن
۴. زدودن، محو کردن، نابود کردن
۵. بهستوهآوردن، عاجز کردن، درمانده کردن
فعل
بن گذشته: فرسود
بن حال: فرسا
دیکشنری
deplete, erode, exhaust, fret, gnaw, wear
-
جستوجوی دقیق
-
فرسودن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خستن، خسته کردن ۲. پوسیدن، پوساندن ۳. ساییدن، مالیدن ۴. زدودن، محو کردن، نابود کردن ۵. بهستوهآوردن، عاجز کردن، درمانده کردن
-
فرسودن
لغتنامه دهخدا
فرسودن . [ ف َ دَ ] (مص )از: فر + سا ، در اوستا فرسان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرساییدن . (یادداشت به خط مؤلف ). سودن . ساییدن . به تدریج از میان بردن . نابود کردن : تو در ولایت و دولت همی گسار مدام مخالفان را در بند و غم همی فرسای . فرخی .چون ...
-
فرسودن
فرهنگ فارسی معین
(فَ دَ) 1 - (مص ل .) ساییده شدن . 2 - کهنه و پوسیده شدن . 3 - (مص م .) ساییدن . 4 - کهنه و پوسیده کردن .
-
فرسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹فرساییدن› farsudan ۱. ساییده شدن.۲. (مصدر متعدی) بهتدریج از میان بردن.۳. (مصدر متعدی) ضعیف و ناتوان کردن: ◻︎ نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی: ۱/۸).۴. [مقابلِ افزودن] کم شدن: ◻︎ فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خ...
-
فرسودن
دیکشنری فارسی به عربی
اقضم , عجلة , ملابس
-
واژههای مشابه
-
جان فرسودن
لغتنامه دهخدا
جان فرسودن . [ ف َ دَ ] (مص مرکب ) جان را ناتوان کردن . روان را خسته ساختن : عقل داند که پر زیان بوده ست هرکه از بهر حال جان فرسود. کمال اصفهانی (از ارمغان آصفی ).رجوع به جانفرسا و جانفرسای شود.
-
جستوجو در متن
-
فرساییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) farsāyidan = فرسودن
-
فرسدن
لغتنامه دهخدا
فرسدن . [ ف َ س ُ دَ ] (مص ) مخفف فرسودن . (آنندراج ). رجوع به فرسودن شود.
-
نافرسودن
لغتنامه دهخدا
نافرسودن . [ ف َ دَ ] (مص منفی ) مقابل فرسودن . رجوع به فرسودن شود.
-
فرسایش
فرهنگ فارسی معین
(فَ یِ) (اِمص .) فرسودن .
-
fatiguing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خستگی، خسته شدن، فرسودن، خسته کردن
-
فرساییدن
فرهنگ فارسی معین
(فَ دَ) (مص م .) فرسودن .
-
تحلیل بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گواریدن، هضم کردن ۲. از بین بردن، فرسودن