کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرستو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرستو
معنی
(فَ رَ) (اِ.) پرستو.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرستو
فرهنگ نامها
(تلفظ: farastu) (= پرستو) نام پرندهای که (در فارسی) به آن پرستو ، پرستوک و فرستگ میگویند و (در عربی) خطاف مشهور است . ← پرستو .
-
فرستو
لغتنامه دهخدا
فرستو. [ ف َ رَ ] (اِ) پرستوک باشد و به عربی خطاف گویند. (برهان ). فرستگ . پرستو. رجوع بدین کلمات شود.
-
فرستو
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) (اِ.) پرستو.
-
واژههای همآوا
-
فرسطو
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) (اِ.) قپان .
-
جستوجو در متن
-
فرستود
لغتنامه دهخدا
فرستود. [ ف َ رَ ] (اِ) خطاف . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرستوک و فرستو و پرستو شود.
-
فرستوک
لغتنامه دهخدا
فرستوک . [ ف َ رَ ] (اِ) خطاف . (فهرست مخزن الادویه ). فرستو. (آنندراج ). پرستو. (برهان ).
-
فرشتوک
لغتنامه دهخدا
فرشتوک . [ف َ رَ ] (اِ) همان پرستوک که خطاف باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). پرستوک . فرستو. فرستگ . فرشتک . فرشتو.
-
پرستو
لغتنامه دهخدا
پرستو. [ پ َ رَ / پ ِ رِ ] (اِ) طایر خُرد معروف که پشت و دم آن سیاه و سینه ٔ سفید دارد و در سقف خانه و مساجدآشیانه سازد. (از رشیدی ). بمعنی پرستک است که خطّاف باشد و بعضی گویند پرستو وطواط است که آن خطّاف کوهی باشد. (برهان ). پرستوک . پرستک . خطّاف ....