کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرساینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرساینده
/farsāyande/
معنی
۱. فرسودهکننده.
۲. نابودکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
gnawing, erosive, grueling, gruelling, strenuous, wearing
-
جستوجوی دقیق
-
فرساینده
لغتنامه دهخدا
فرساینده . [ ف َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) فرسوده کننده . آنچه چیز دیگر را بفرساید و از میان برد. (یادداشت به خط مؤلف ). || چیزی باشد که به سببی از اسباب مانند رسیدن آسیبی و مکروهی و یا به کثرت دست خوردن و... نقصان و خرابی تمام بدان راه یافته . (برهان ).
-
فرساینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) farsāyande ۱. فرسودهکننده.۲. نابودکننده.
-
فرساینده
دیکشنری فارسی به عربی
قسوة
-
جستوجو در متن
-
erosive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرساینده، فرسایشگر، سایش دهنده
-
فرسایندگی
لغتنامه دهخدا
فرسایندگی . [ ف َ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) فرساینده بودن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرساینده شود.
-
جانفرسا (ی )
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص فا.) جان فرساینده ، خسته کننده .
-
gruelling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خسته کننده، تنبیه، فرساینده، تنبیه کننده
-
grueling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خسته کننده، تنبیه، فرساینده، تنبیه کننده
-
windstrip cropping
کشت بادشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کشت گیاهان زراعی در نوارهای نسبتاً باریک عمود بر جهت بادهای فرساینده
-
قسوة
دیکشنری عربی به فارسی
خسته کننده , فرساينده , تنبيه کننده , سختي , دشواري , اشکال , سفتي , شدت
-
سپهرفرسای
لغتنامه دهخدا
سپهرفرسای . [ س ِ پ ِ ف َ ] (نف مرکب ) فرساینده ٔ سپهر : برزد شغبی سپهرفرسای او نیز نگون فتادبر جای .نظامی .
-
abrasion tableland
تختزمین سایشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ناحیهای وسیع و مرتفع که در آن برونزدهای سنگهای گوناگون، براثر عوامل فرساینده، کاهش سطح مییابند و تقریباً همسطح محیط میشوند
-
جانفرسایی
لغتنامه دهخدا
جانفرسایی . [ ف َ ](حامص مرکب ) عمل جان فرساینده . جان کاهی . جان آزاری .
-
فرسا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ فرسودن و فرساییدن) ‹فرسای› farsā ۱. = فرسودن۲. فرساینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): طاقتفرسا، ◻︎ دستفرسود جود تو شده گیر / تروخشک جهان جانفرسای (انوری: ۴۵۰).