کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرزندک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرزندک
/farzandak/
معنی
فرزند کوچک؛ فرزند خُرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرزندک
لغتنامه دهخدا
فرزندک . [ ف َ زَ دَ ] (اِ مصغر) مصغر فرزند. فرزند کوچک : برو تا ز خوانت نصیبی دهندکه فرزندکانت ز سختی رهند. سعدی .|| طفل شیرخوار: استرضاع ؛ به مزد گرفتن کسی را تا فرزندک را شیر دهد. (زوزنی ).
-
فرزندک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ فرزند] [قدیمی] farzandak فرزند کوچک؛ فرزند خُرد.
-
جستوجو در متن
-
استرضاع
لغتنامه دهخدا
استرضاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شیر دادن خواستن . طلب شیر دادن . بمزد فراگرفتن کسی را تا فرزندک را شیر دهد. (زوزنی ). دایه گرفتن فرزند را. (تاج المصادر بیهقی ). دایه خواستن . به دایه دادن شیرخواره را. مرضعه خواستن . شیرده خواستن . یقال : استرضع؛ ای طلب ...
-
اک
لغتنامه دهخدا
اک . [ اَ / َ-َک ْ ] (پسوند) اک ، یعنی کاف ماقبل مفتوح که معمولاً به کلمه ملحق شود بصورت «ک » تنهادر فارسی علامت تصغیر است : پسرک . درختک . دخترک . مردمک . جوانک . رودک . بابک . (یادداشت مؤلف ) : فاخته وقت سحرگاه کند مشغله ای گویی از یارک بدمهراست ا...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...